...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

آخرین مطالب

الف.

جنگ 33 روزه، جنگ 22 روزه و حالا جنگ 8 روزه. سیر نزولی شمارش روزها، نشان از افول قدرت پوشالی یک رژیم جعلی است.
واقعیت این است که این جنگ 8 روزه، گوشه ای از قدرت نظامی ایران بود که به رخ امریکا و اسرائیل کشیده شد.
وقتی سید حسن نصرالله عزیزمان در سخنرانی 29 آبان 91 صراحتا از نقش ایران و سوریه در تجهیز مقاومت به سلاح های نظامی می گوید: «باید بدون تعارف به نقش جمهوری اسلامی ایران و سوریه در ارسال موشک های فجر 5، موشک های گراد، موشک های ضدزره و موشک های ضد هوایی به غزه اذعان کنیم»؛
وقتی "زیاد نخاله" معاون دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین صراحتاً همۀ سلاح های موجود در غزه را، از فشنگ تا موشک متعلق به ایران می داند؛
و وقتی مسئولان نیز بی واهمه و با صراحت از کمک نظامی ایران به مقاومت خبر می دهد و حتی بالاتر از همه اینها، حضرت آقا در خطبه 14 بهمن 90 صراحتا از دخالت نظامی در جنگهای 33 روزه و 22 روزه می گویند: «ما در قضایاى ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجه‌اش هم پیروزى جنگ سى و سه روزه و پیروزى جنگ بیست و دو روزه بود. بعد از این هم هر جا هر ملتى، هر گروهى با رژیم صهیونیستى مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابائى هم از گفتن این حرف نداریم.»
ساده انگارانه است که خودی و ناخودی تصور کند که ایران تنها به دشمنی لفظی با صهیونیستها اکتفا می کند. این واقعیت آنقدر اظهر من الشمس است که حتی شیمون پرز در مصاحبه با CNN می گوید: «من حدس نمی‌زنم (که ایران از حماس حمایت می‌کند) بلکه می‌دانم که همینطور است!»
به واقع این جنگ، دوئل قدرت نظامی ایران و اسرائیل بود. گوشه ای بود از مانور نظامی ایران با موشکهای ساخته شدۀ شهید حسن تهرانی مقدم.
این جنگ پاسخی بود به تمام تهدیدات اسرائیل و امریکا. و این دو خوب دستشان آمد که هزینه حمله نظامی به ایران (که بالتبع با تمامی امکانات نظامی ایران انجام خواهد شد)  بسیار گزافتر از هزینه ای است که در این 8 روز و در مقابل صرفا چند موشک ِ دور برد ِ ایران پرداخت کرد.

ب.

جنگ 8 روزه غزه هم تمام شد و رو سیاهی اش ماند برای داعیه داران جهان اسلام. همان های که به قول سید حسن به درد «تشییع جنازه و فاتحه خواندن» می خورند!
آن از قطر که سفرش به غزه، در واقع رصد و جمع‏ آوری اطلاعات از تجهیزات نظامی مقاومت بود! قبل ترش هم با اهداء خودروهایی با فن آوری های دقیق و پیشرفته و مخفی ِ ردیابی، به حماس، نقش اساسی در عملیات ترور احمد الجعبری فرمانده عملیاتی گردان های قسام را داشت.
عربستان هم در سکوت کامل صرفا یک تماشاچی بود! ژست اعتراض آمیز ترکیه در قبال حمله اسرائیل هم بیشتر به یک طنز دیپلماتیک شبیه بود. مصر هم با سناریوی امریکا، نقش کدخدامنشی خود را ایفا کرد و نقش ناجی جنگ (و تاثیرگذارترین کشور) را در منطقه ایفا کرد!

ج.

اینکه «اسرائیل نابود خواهد شد»، صرفا یک ادعا نیست؛ و یا اینکه امام راحلمان مثلا به جای امریکا، اسرائیل را «شیطان بزرگ» ننامیده است، صرفا یک نظریه سیاسی نیست! اینها ایدئولوژی و بن مایه های انقلاب اسلامی است.
انقلابی که شأنیت و ارجحیتش به همین «اسلامی بودن»ش است که بی اسلامیتش در بزنگاه های دنیا و طوفان های سی و چهار ساله اش، محکوم به فنا می بود.
در هیاهوی سیاست بازی ها و سیاست زدگی های اهالی ِ تساهل و تسامح، یادمان باشد دعای فرج ما، «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر امریکا» ست؛ هم به زبان، هم به عمل.

 


۱ نظر ۰۲ آذر ۹۱ ، ۱۷:۰۲
راحل

دروغ می گوییم
همه کوفی هستیم
با دشنه هایی که پنهانشان کرده ایم در دلمان
ـ و دستهای خالی مان را نشان می دهیم ـ
به فریادهای «یا لیتنا کنا معک»مان نگاه نکن
یک دشت کرب و بلا و یک حسین کافی است
تا خودمان سر از تن اش جدا کنیم!

۳ نظر ۰۱ آذر ۹۱ ، ۲۰:۰۱
راحل

می گویند
             کربلا ...
دلم
      فرو می ریزد؛

میان پاره های تن ات

تکه های دلم
                     گم می شود ...

۱ نظر ۰۱ آذر ۹۱ ، ۰۴:۰۱
راحل

از محرم 61 هجری تا محرم 1434 هجری
             ـ حتی قبل ترش محرم 1430 ـ
از کربلا تا غزه
از سپاهیان ابن زیاد تا گنبد آهنین اسرائیل
خوب گفت سید علی
«تاریخ
          شرح حال ماست
                     در صحنه ای دیگر»

***

موشک های حاج حسن،
با دستان نصرالله شلیک می شود
تل آویو
              ـ با رمز شهید حسن تهرانی مقدم ـ
ویران شد
بگو هنیه، کلاهش را بالا بگذارد
دستان ِ اردوغان و مرسی، بوی خیانت می دهد

۲ نظر ۲۶ آبان ۹۱ ، ۱۸:۲۶
راحل

قبل نوشت: شاید برخی از سطرهایش تاریخ گذشته باشد! اصلش اینکه 4 مرداد 91 نوشتم و الان برای ثبت در حافظه صفر و یک هایم می گذارمش اینجا.

 

بودا را نگاه کن

در یونیسف، بودا‏سَف می ‏خواند:

           بی جان کردن ِ جان دار ممنوع ...

            تجاوز، شهوت و بی عفتی ممنوع ...

بان کی مون کف می زند

احمد شهید از حقوق ِ بشر ِ بودا تمجید می کند

آه؛

بودا را نگاه کن

در یونیسف، بوداسف می خواند

با سمفونی صدای زجه بچَگَکان ِ خُرد

و التماس ِ زنان ِ عفیف ِ مسلمان

آه؛

بوی کباب می آید

ضیافت ِ شام ِ مراسم بوداسَف

گوشت ِ کباب شده مسلمان است ...

 

***


کل ارض کربلا اینجاست

                حماه، حمص، الحوله، میانمار

خوب گفت سید مرتضی

«داغ کربلا تازه است و التیامی نیست»

تا آنگاه که

«حکومت زمین در کف یزیدیان باشد»


***


بگذار

سران عرب، بیانیه بدهند علیه اسد

بگذار سازمان ملل، قطعنامه تصویب کند برای بشار

در میدان دمشق اما

دوئل حاج قاسم و ژنرال پترائوس دیدنی است

بگذار حتی

احمد شهید بیانیه حقوق بشر بدهد علیه بشار

در میانمار اما

ارض، ارض ِ کربلاست.

آتش افتاده بر دامن دختر سه ساله

خیمه را که هیچ؛

آدم را به آتش کشیده اند یزدیان

بگذار شیرین عبادی، شیرین کاری کند برای موساد

و شادی صدر، خوش برقصد برای پنتاگون

چه خوب گفت سید مرتضی

از طوفان هراسی ندارند

آنانکه ریشه در خاک استوار دارند ...


***


 آری!

اسد گناهکار است که

           ـ همچون دالایی، دست به سینه و چهار زانو ـ

کرنش نمی کند برای موساد و پنتاگون


***


هیلاری دروغ می گوید

بشار دیکتاتور نیست

وگرنه جایزه صلح نوبل

دستان ِ آنگ سان سوچی را نمی بوسید

 

هیلاری دروغ می گوید

انقلاب سوریه، مردمی نیست!

راه قدس از دمشق می گذر

هیلاری خوب می داند.


***


 دستان مرسی نبود؛

رفح را خدا آزاد کرد

رفح گذرگاه تاریخ است

کاروان ِ عاشورایی، از کربلا رسیده است به زینبیه سوریه

                 ـ از 61 هجری تا 2012 میلادی ـ

مقصد قدس است

راه قدس از رفح می گذرد

تو برگهای تقویم ها را باور نکن

حاج احمد

            ـ هنوز زنده است ـ

در قدس منتظر کاروان کربلایی است

زهر چشم گرفته است از تمیر پاردو

تو دل بد نکن

حاج احمد هنوز مرد ِ روزهای سخت است.

مقصد قدس است

مردان نصرالله کاروان را به سمت قدس می برند

مسلمان!

مراقب باش

لبیکت در هیاهوی باد گم نشود!


***


یکی صدا کند دیده بان حقوق بشر را

یکی صدا کند شیرین و شادی را

آه ندا

خوب بازیچه حقوق بشرشان شدی

بیانیه دادند برای تو

صفحات گوگل مظلومیت دختر جنبش سبز را فریاد زد

در و دیوار سازمان ملل برای تو گریست

حقوق بشر به احترام تو یک دقیقه سکوت ِ جهانی اعلام کرد

اما اینجا

         ـ در میانمار ـ

انسانیت را به آتش کشیده اند

صدای حقوق بشر

از حنجره احمدشهید شنیده نمی شود

بان کی مون صبحش را با

السلام علی پنتاگون شروع می کند

چشم بادامی صبحانه را با شیمون پرز می خورد

عصرانه را با اوباما

چشمانش مرزهای اسرائیل را دیده بانی می کند

کر است، کور است

نمی بیند، نمی شنود

صدای زجه کودکان را

صدای التماس زنان عفیف ِ مسلمان را

آه؛ بوی گوشت سوخته می آید

بان کی مون نهار مهمان ِ بوداست

کباب ِ گوشت ِ مسلمان سرو می کنند

با سمفونی ناله های مردانۀ مردان ِ غیرتمند ِ مسلمان ِ میانمار


***


 هیس!

آرام ناله کن

آرام بسوز

دالایی

      ـ با جامعه ای به رنگ ِ خون ـ

                ـ نشسته بر اجساد زنان عفیف و فرزندان بی گناه ـ

در حال یوگاست

آیا حماقت نیست

باور ِ قوانین اخلاقی ده گانه بودا؟


***


دیروز ارتش آزادی بخش ایران

امروز ارتش آزاد سوریه

کفتارها متحد شده اند برای آزادی

بیچاره اما

            «آزادی»


۱ نظر ۲۶ آبان ۹۱ ، ۱۶:۲۶
راحل

نخواه جوانی ام این طور بگذرد
بگذار برای حسین
پیر
نه؛
پر پر شود ...

+ دلم روضه می خواهد؛ بنشینم گوشه حسینیه، بی آنکه بغض هایم شرم فرو ریختن داشته باشند، بشکنم.
محرم، چقدر غریب جاری شد در ثانیه های راکدم! بزرگی این غربت، نه در دلم جای می گیرد و نه از چشمانم جاری می شود. مبهوت و ساکت با چشمانی که اینقدر بغضشان را فروخورده اند که به کبودی می زنند، جسم بی رقم را سپرده ام به دست محرم ...

عاقبت اشک هایم را ختم به حسین کن!



۱ نظر ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۰:۲۶
راحل

چونان برگهای خزان زده پاییز
فرو ریخته ام در میان بغضهای کهنه؛
صدای خرد شدن برگها
                   و شکستن بغضها،
چه نسبت غریبی است این هر دو؛
اما
صدای شکستن را نمی شنوند
وقتی
صدای خرد شدن ها، لذت بخش است ...!


+‏ خرد شدن برگها، ترانۀ عاشقی های پاییز است زیر باران؛
و شکستن بغضها، آوار اندوهی بی پایان ...


* این متن سرخ و این خطوط سیر می گویند:
   سیرند از خون دلت انگار زالوها
   (رضا شیبانی)

۰ نظر ۲۵ آبان ۹۱ ، ۰۲:۲۵
راحل

یک وقت‫ هایی هست که به مرز استیصال می رسی. به نقطه صفر انکار بودنت! ‬‬‬‬‬‬‬‬
یک وقت هایی هست که تنهایی ات در میان هیاهوی آدمهای حقیقی و حتی آنهایی که وجودشان در میانۀ صفر و یک های اینجا، قرین حقیقت شده اند، بدجور میزند توی صورتت!

یک وقت هایی هست که تنهایی همیشه ات، آنقدر بزرگ می شود و آنقدر در حجم کوچک سینه ات به مرز خفگی می رسد، که خودش را می زند به در و دیوار نحیف و زخمی دلت.

آن وقت است که باید دست تنهایی ات را بگیری، بروی در همان گوشه های خلوت و تنهای همیشه ات، بنشانی اش کنار خودت؛ چشم بدوزی به چشمهای پر از بغضش، دست بگذاری بر شانه های خسته اش و سوال های تکراری ِ همۀ آن آدمهای حقیقی و مجازی را بپرسی؛ ... حالت خوبه؟!
بعد بگذاری انکار کند، طفره برود از جواب دادن. بگذاری چشمهای غمیگینش حاشا کند اندوهش را؛ و تو به لبخند تلخ روی صورتش، به چروکهای نشسته بر چهره غمگین اش نگاه کنی. سرش را بگیری میان دستانت، چشم بدوزی به چشمانش و نیوشای واژه های بی صدایی اش بشوی. بعد بگذاری سرش را بگذارد روی شانه هایت و شکستن بغضهای ساکتش، شانه های سنگی ِ صبورت را بلرزاند؛ و تو با همان لرزش افتاده بر جانت، دست بکشی بر گَرد سپید ِ نشسته بر گیسوانش، و ساکت بشنوی حرفهای بریده بریده بی صدایش را، و بگذاری تمام رنجهای بودنش، تمام زخمهای ریز و درشت دلش، تمام بغضهای عمرش را و تمام حرفهای نگفته اش را بگرید برای تو؛

 و تو بی آنکه دلیل بیاوریش، بی آنکه حجم ِ لبریز شدۀ دلتنگی های ِ دلانه اش را در حصار استدلالات ِ عقلانۀ معمول محبوس کنی؛ تمام ِ درک ِ احساسش را در چشمانت سرشار کنی و بگویی: میدانمت تنهایی ام، میدانمت ...

 


+ وقتی از رهگذر بی مهری واژه ها، همیشه بد برداشت کردندت؛ قصه که نه، روضۀ تکراری هر روزت از این برداشت های ناراست، می رسد به آنجا که؛ آنی که نباید، می آید و تیزی واژه های بی انصافش را فرو می کند بر تکه های دل ات، آوار می کند بر روح خسته ات، و حجم تنهایی ات را لبریز می کند ...

++ یک وقت هایی بدجور کم می آوری، بدجور دوست داری این قطار عمرت که در سربالایی نفس گیر زندگی ات، به نفس نفس افتاده است، بایستند؛ و تو همه آن خستگی هایت را بگذاری و خود ِ تنهایت برای همیشه پیاده شوی.

* تیتر برگرفته از بیتی است از علیرضا کاشانی:
پرم از "ماضی" و خالی از "استقبال"م و "حال"م
که ماضی: حسرت حال ست و استقبال: تنهایی

 

شاید مرتبط: +

 

۱ نظر ۱۴ آبان ۹۱ ، ۰۳:۱۴
راحل

ولایت تو ...

 

-----
ولایت علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی

«حصن» یعنی جان پناه؛ ضامن مجیر بودنش، ولایت علی است.

همین!


۱ نظر ۱۳ آبان ۹۱ ، ۰۰:۱۳
راحل

شرط دارد رستن از عذاب
ولایتش که حصن و جان پناه می شودت؛
قصه تازه شروع می شود؛
خیلی هم ساده نیست...


خیلی ساده نیست؛

در هرم گرمای ِ غدیر، جانت نیوشای کلام ِ «فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ» ِ نبی باشد و دست بگذاری بر دستان  «إمامٌ مِنَ الله»، و کوتاه زمانی که دیر و دور نیست، در سایبان ِ قدرت(*)، آهنگ ِ کلام ِ «لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْکِفُوا عَنْ وِلایَتِهِ» ِ همان نبی را کر شوی ...

خیلی ساده نیست؛

که زیر آفتاب سوزان بیابان، غدیریه بشنوی و بعد خنجر غلاف کنی و  بروی بنشینی روبروی «إِمامٍ مُبین» و دست بگذاری در دستانش و بیعت کنی؛ اما در فردایی که زود خواهد آمد، در داغی ِ ظهر عاشورا، بروی و بنشینی بر سینۀ حسین ِ علی و خنجر بکشی بر پسر ِ علی!

خیلی هم ساده نیست؛ غدیریه بشنوی و فدکیه را کر شوی!

آری! قصه، قصۀ سادۀ زبان به "أشهد أنّ علی ولی الله" چرخاندن نیست؛  نه دیروز ساده بود و نه امروز ساده است حکایت ِ ابدی و ازلی ِ "حصن حصین ولایت"؛

و حالا آن "امام مبین" غایب ِ ظاهر هم که باشد، قصه دشوار تر!

 

(*)  سقیفه یعنی «سایبان». روضه مکشوفش بماند!

۰ نظر ۱۲ آبان ۹۱ ، ۲۳:۱۲
راحل

قبل نوشت: دوستانی از من خواستند نظرم را درباره اینک رامنی رئیس جمهور شود به نفع ایران است یا اوباما، بنویسم. شد متن زیر. برخی جاهایش را دوست داشتم بیشتر و جامع تر توضیح دهم (بعضا خیلی ناقص است و اصلا روی هوا معلق مانده) و یا موارد دیگری هم اضافه کنم؛ اما ذهن خسته و آشفته ام توان طبقه بندی بهتر مطالب را نداشت. حالا نه اینکه من یک تحلیلگر سیاسی باشم اما صرفا جهت ثبت در حافظه این صفر و یک هایم اینجا آوردمش. همین!


الف ـ سیاست های کاخ سفید در قبال ایران در سه دهه گذشته، اگر چه با فراز و فرودهایی در روش ِ اِعمال اصول توأم بوده است اما همواره از یک رویکرد ثابت پیروی کرده و می کند.
اقدام به کودتا علیه نظام و انقلاب اسلامی، اقدامات نظامی چون ماجرای طبس، اعمال تحریم‮ های اقتصادی، سیاسی و نظامی و تلاش برای به انزوا کشاندن ایران در عرصه بین‮ المللی، بازیگردان اصلی جنگ ایران و عراق، تهدید جلوه دادن ایران علیه صلح و امنیت بین‮ الملل، حامی تروریسم نامیدن ایران، ایجاد تشنج و ناآرامی در کشورهای همسایۀ ایران، کمک به جریان ‮های معارض با نظام در داخل و خارج از کشور (همچون فتنه 88)، تهدید به عملیات نظامی، تحت فشار گذاردن ایران برای توقف برنامه‮ های هسته‮ای، ایجاد جنگ روانی و رسانه‮ ای علیه نظام و انقلاب اسلامی و ... از جمله این روش‮ هاست.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
به واقع در سه دهه گذشته، اگرچه اقدامات خصمانه امریکا علیه جمهوری اسلامی روز به روز افزایش یافته است، اما برآیند کلی ِ تاثیر این اقدامات و رویکرد ایران در مواجهه با آنها، به خوبی حاکی از جابجایی قدرت میان این دو کشور است. امریکا به عنوان یک ابر قدرت در حال افول و بر آمدن ایران به عنوان یک قدرت تاثیرگذار در معادلات بین‮ المللی.‬‬

ب ـ بالتبع روسای جمهور دو کشور نقش موثری در فراز و نشیب‮ های مواجهه دیپلماتیک امریکا و ایران داشته و دارند. کما اینکه دیپلماسی ایران در دوران اصلاحات متفاوت از دیپلماسی در دولت‮ های نهم و دهم (به اصطلاح اصولگرا!!) بوده است. همین فاکتور اصول‮گرایی، باعث بروز مواضع قدرتمندانه‮ تری (نسبت به دوران اصلاحات) از سوی جمهوری اسلامی شده است.‬‬‬‬‬
این روزها که به انتخابات ریاست جمهوری امریکا نزدیک می‮شویم، فضای گمانه‮ زنی‮ ها و رصد و تحلیل‮ ها پیرامون نامزدهای انتخاباتی و مواضع آنها بسیار داغ است.‬‬‬‬
اگرچه روسای جمهور امریکا، قرار است همان رویکرد ثابت کاخ سفید را در قبال ایران داشته باشند، اما رصد و تحلیل نظرات و مواضع نامزدهای انتخاباتی در مورد مسائل مختلف ـ خاصه موضوعاتی که ارتباط مستقیم با ایران دارد ـ ، بسیار حائز اهمیت است.

1. برنامه هسته‮ای ایران: مواضع انتخاباتی اوباما در خصوص برنامه هسته‮ای ایران، همچون 4 سال گذشته ایجاد شبهه در صلح آمیز بودن برنامه‮‮ های هسته‮ای ایران است و ایران هسته ای را تهدید برای امنیت و ثبات بین‮ المللی می‮داند و بالتبع برای توقف برنامه‮ های هسته‮ای از گزینه تهدید و تحریم و فشار و ارعاب استفاده می‮کند. همین سیاست‮ های اوباما بر روند مذاکرات 1+5 در استانبول، بغداد و مسکو نیز بی تاثیر نبوده است . بگونه‮ای که در هر یک از این مذاکرات، 1+5 منفعلانه تر و بی آنکه بسته پیشنهادی درخوری داشته باشد، بر سر میز مذاکرات حاضر بوده است و با توجه به دست بالای ایران در این مذاکرات و انفعال 1+5 ـ که ناشی از خط گرفتن‮ های تکراری از امریکا و اسرائیل است ـ  این مذاکرات هنوز به نتایج دلخواه طرفین نرسیده است.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
در مقابل رامنی این حد از اقدامات اوباما را کافی نمی‮ بیند و بیشتر قائل به عملیات نظامی است. البته که ایشان از مذاکرات دیپلماتیک نیز سخن به میان آورده است اما جمعبندی سخنان رامنی نشان می دهد ایشان این حد از تحریم ها و فشارها نسبت به ایران را ناکافی می‮ داند و متمایل به اقدام نظامی علیه ایران است.‬‬‬‬

2. اسرائیل: مواضع دو نامزد انتخابات امریکا نشان می دهد که هر دو اسرائیل را از حامیان اصلی خود می دانند و متقابلا حمایت از سیاست های اسرائیل را از وظایف اصلی و لایتغیر دولت آینده خود می ‮داند. در 4 سال گذشته اگرچه اوبا برادری و دوستی خود به اسرائیل را در اکثر قریب به اتفاق مسائل ثابت کرده است، اما برخی فراز و فرودها و اختلاف نظرها بین این دو، نشان از توفیق نه چندان اوباما در این امر را دارد. از جمله مهمترین آنها اختلاف نظرهایی است که درباره ایران دارند؛ اسرائیل که خواستار عملی کردن تهدید نظامی بر علیه ایران است و  اوباما این موضوع را در سطح تهدید باقی گذاشته است و تمایل چندانی به عملی کردن آن ندارد. هرچند که گزینه نظامی، از جمله فشارها و تهدیدهای مکرر دولت وی نسبت به ایران است اما همانطور که گفته شد فقط در سطح یک تهدید و اعمال فشار بر ایران باقی مانده است.
در این میان رامنی ـ رقیب انتخاباتی اوباما ـ با سفر اخیر به اسرائیل (این در حالی است که اوباما در مدت 4 سال ریاست جمهوری خود، اقدام به بازدید از اسرائیل نکرده است!)، حمایت بی دریغ خود از اسرائیل را به شیمون پرز اعلام کرده و از سیاست جنگ‮ طلبانه اسرائیل بر علیه ایران کاملا استقبال کرده است. حد حمایت بی دریغ رامنی به گونه‮ای است که حتی بیت المقدس را پایتخت اسرائیل می‮داند و با سیاست‮ های اشغالگرانه و حقیرانه اسرائیل در قبال فلسطین کاملا موافق است.‬‬‬‬‬‬

3. سـوریه: به دنبال موج بیداری اسلامی در کشورهای منطقه و سرنگونی دیکتاتورها و دست‮نشانده‮ های امریکا و اسرائیل در برخی از کشورها ، اگرچه امریکا و اسرائیل برخی از پایگاه‮ های خود در منطقه را از دست دادند‮، اما از رهگذر این انقلاب‮ ها، به ایجاد فتنه و ناآرامی در سوریه مبادرت کردند. سوریه‮ای که به عنوان یکی از موانع بزرگ استراتژیک ـ به دلیل بزرگترین حامی ایران و مقاوت لبنان و فلسطین ـ بر سر منافع امریکا و اسرائیل است. لذا امریکا و همپیمانانش در منطقه به بهانه بهار عربی و آزادی خواهی مردم منطقه، شورشی را علیه بشار اسد به پاکردند و با تجهیز مخالفان بشار به انواع سلاح‮ های جنگنده، علنا و برخلاف ادعاهای بشردوستانه و حقوق بشرشان، موجبات کشته شدن صدها زن و کودک را فراهم کرد و  البته که قصه این روزهای سوریه را همه می‮ داند.‬‬‬‬‬‬‬‬
اوباما و رامنی بر سر این قصه توافق دارند. هر دو معتقد به تجهیز بیشتر شورشیان به سلاح جنگنده برای سرنگونی دولت بشار اسد هستند چرا که او را بزرگترین حامی ایران و حزب ‮الله می‮دانند. و اتفاقا هر دو هم نسبت به درگیری نظامیان امریکا در سوریه احتیاط را شرط واجب می‮دانند و معتقدند همان ترکیه را پیش مرگ منافع خود بکنند و خب ترکیه هم سودای "عثمانی" شدنی دیگر از این رهگذر دارد و ...‬‬‬

4. پاکستان و افغانستان: جنگ و درگیری و خونریزی در پاکستان و افغانستان ـ به بهانه مبارزه با تروریسم و خطر طالبان و القاعده که مولود و دست پروردۀ سیاست‮ های کاخ سفید است ـ اگرچه میراث به یادگار مانده از بوش است اما اوباما در اوایل ریاست جمهوری‮اش این سیاست خصمانه را ادامه داد. هرچند که در اواخر ریاست جمهوری‮اش سعی کرد با خارج کردن نظامیان امریکایی از این دو کشور از شدت و حدت آن بکاهد (و آن هم به دلیل هزینه زیادی بود که به لحاظ مادی و معنوی، درگیر کردن نظامیان برای دولت اوباما داشت) اما استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین برای انجام عملیات نظامی در دستور کار سیاست ایشان قرار گرفت.‬‬‬
اما رامنی کاهش فضای نظامی در این دو کشور، خاصه پاکستان را با توجه به داشتن صدها کلاهک هسته‮ای، تهدیدی برای امریکا و البته جامع جهانی می‮داند و به شدت بخشیدن به اعمال عملیات نظامی در این کشورها معتقد است.‬‬

جمع‮بندی: به طور کلی اوباما چه در دوران 4 سال ریاست جمهوری اش و چه در مواضع انتخاباتی‮اش، همواره سیاست هویچ و چماق را در قبال ایران اعمال کرده است. که البته ماحصل این روش اوباما نشان می دهد که در این نوع سیاست، آنکه بیش از دیگری متضرر شده است (و به اصطلاح هویچ بوده) خود امریکا ست. ‬‬
اما در مقابل، آنچه از مواضع رامنی پیش ‮بینی می ‮شود این است که وی همچون بوش و ریگان، سیاست‌ های خود را بر برتری نظامی آمریکا و رهبری جهان توسط این کشور پایه‌ ریزی نموده؛ اندیشه ‌ای که یادآور دوران جنگ سرد است و بطوریکه ایشان تلویحا خود را ریگان دوم می‮نامد.‬‬‬
هرچند همانطور که اشاره شد، رویکرد ثابت کاخ سفید در قبال ایران ثابت و لایتغیر است و فقط روش اعمال آن توسط روسای جمهورش تغییر می ‮کند و در کل هر فردی در کسوت رئیس جمهور، سر و ته کرباس ِ کاخ سفید هستند، لذا به نظر می رسد در انتخابات اخیر، انتخاب مجدد اوباما به عنوان ریئس جمهور، با توجه به تجربه 4 ساله اخیر و مواضع انتخاباتی اخیرش، برای جمهوری اسلامی ایران بهتر باشد.‬

و در آخر این نکته را نیز باید خاطر نشان کرد که اوباما و رامنی، دو فردند با یک سایه! سایه  ای به نام «اسرائیل»! گاهی کوتاه، گاهی بلند. اما همیشگی!!

۱ نظر ۱۲ آبان ۹۱ ، ۰۲:۱۲
راحل

قبل نوشت:
چند روزی بعد از فتح خرمشهر، خبر به خاک و خون کشیده شدن مردم مسلمان و شیعه جنوب لبنان از سوی رژیم صهیونیستی، دلها را به درد آورد. آن زمان سوریه تنها مدافع و حامی لبنان بود. ما هم در شرایط جنگی سخت و تمام عیار با رژیم بعث عراق بودیم. با این حال رسالت و آرمان انقلاب اسلامی اجازه سکوت در برابر این وحشی گری صهیونیستها را نمی داد. 17 خرداد 61، حضرت آقا که در آن زمان رئیس جمهور بودند طی پیامی به حافظ اسد ـ رئیس جمهور سوریه ـ آمادگی جمهوری اسلامی را برای دفع حملات رژیم اشغالگر قدس به جنوب لبنان، اعلام می کنند.
حضرت امام هم پیامی در این خصوص صادر می کنند و با آوردن کلمه استرجاع در ابتدای پیامشان، از سکوت و بی‌تفاوتی کشورهای اسلامی ابراز نارضایتی می کنند: «من کلمه مبارکه استرجاع را نه برای جنایات اسرائیل و شهادت و آسیب بسیاری از مسلمانان مظلوم جنوب لبنان عزیز می‌گویم، گرچه آن هم استرجاع دارد و نه برای شهرها و روستاهای آن کشور اسلامی که به‌دست جنایتکار رژیم صهیونیستی کافر اسرائیل، اشغال و خراب شده است، گرچه آن هم استراجاع دارد، و نه برای آواره شدن هزاران خواهر و برادر آن محیط مظلوم اسلامی گرچه آن هم استرجاع دارد... بلکه برای بی‌تفاوتی کشورهای اسلامی یعنی حکومت‌های آنها استرجاع می‌کنم و ای‌کاش فقط بی‌تفاوتی بود. من استرجاع برای پشتیبانی بسیاری از حکومت‌ها از اسرائیل و صدام، این، دو ولد نامشروع آمریکا می کنم. من و هر مسلمانی در هر جا هست، باید استرجاع کنیم برای کمک‌های مادی و معنوی دولت‌های کشورهای اسلامی به امریکا -رأس جنایتکاران- و اسرائیل و بعث عفلقی که پیاده کننده منویات شوم امریکا و صهیونیسم جهانی است.»
پس از آن، شورای عالی دفاع تصمیم به اعزام نیرو به جبهه لبنان و سوریه را می گیرد. به این ترتیب بخشی از تیپ محمد رسول‌الله(ص) و نیز بخشی از نیروهای «تیپ 58 تکاور ذوالفقار» انتخاب می شوند. از میان تیپها و نیروهای متعدد حاضر در جبهه ها، این دو تیپ به دلیل دو سردار بزرگ جبهه ها یعنی احمد متوسلیان و ابراهیم همت، با توجه به تجربیاتی که از جنگ چریکی و شیوه های کلاسیک نبرد داشتند، انتخاب شدند.
خاطره زیر از زبان سعید قاسمی است:

 

روزی که آمدیم فرودگاه بین المللی دمشق تا به ایران برگردیم، در کنار آسانسور کریدور اصلی فرودگاه، من و همت ایستاده بودیم تا آسانسور بیاید پایین و برویم با آن طبقه بالا، در رستوران فرودگاه غذا بخوریم. به ناگهان در آسانسور باز شد. دیدیم دو تا آمریکایی، یک مرد و یک زن که هر دو از این شلوارهای جین چسبان پوشیده بودند و اصلاً وضع جالبی نداشتند آمدند و با ما سوار آسانسور شدند. حالا من و همت با آن سر و ریخت و لباس فرم سپاه به تن، این" هِلو جونی"‌ها هم این جوری! یادم می آید مردک آمریکایی یک دانه از این کلاه های کابویی سرش گذاشته بود، چکمه چرمی به پا داشت و سیگار برگی را پک می زد. هرهر و کرکر خنده هر دو نفر برقرار بود. حاجی از اینها پرسید که هستند و در دمشق به چه کار آمده اند؟
آن یارو، با آن قد دکل ِ خودش رو به ما کرد و گفت: «ما از طرف U.N به اینجا آمده ایم تا بر آتش  بس نظارت کنیم! بعد هم مدام مسخرگی می کرد و به من و همت می گفت: Be Cool My Friend! یعنی بی خیال دوست من!
الغرض، آسانسور رسید طبقه بالا، در باز شد و اینها رفتند بیرون. پشت سرشان که از کابین آسانسور درآمدیم، یک دفعه دیدم همت که صورتش از غضب مثل لبو سرخ شده بود، دست انداخت بازوی مرا گرفت و گفت: «این بی پدرها را دیدی سعید؟ به خدا قسم اگر ما در جنگ با صدام، یک لحظه سستی و ضعف از خودمان نشان بدهیم، یک روز چشم باز می کنی و می بینی امثال همین اراذل آمده اند توی فرودگاه مهرآباد!»
حالا ما آنجا کله مان داغ بود، نفهمیدیم حاجی دارد چه می گوید. گذشت تا اواخر شهریور سال 67، توی همین فرودگاه مهرآباد؛ خدا شاهد است نسخه بدل های همان یارادنقلی ها بودند که دیدم با عنوان مامورین "یونیما" -کمیسیون ناظر سازمان ملل بر آتش بس بین ایران و عراق- به فرماندهی ژنرال صرب؛ "اسلاوکایوویچ" به تهران آمده اند. با همان دک و پوز، همان ولخندی ها و همان My Friend گفتن ها!... الله اکبر، چه بصیرتی داشت همت!


بعدالتحریر: حالا فکر کن، در هیاهوی این تحریم های همین My Friendها!! و فتنه اقتصادی که دست نشانده هاشان در داخل ایجاد کرده اند، کمی سستی کنیم، سال 67 مجدد تکرار می شود. این بار به نحوی بدتر و شدیدترش!


۰ نظر ۰۵ آبان ۹۱ ، ۱۴:۰۵
راحل

مولا
بچَگـَکان خُرد هم، هنگام برخاستن
                                            ـ یاعلی گویان ـ
دست می گذارند بر زانو
که دست بگذاری بر دستشان
که با نام تو توان بگیرند و آبرو،  قدمهای ِ رفتنشان
از پا افتاده که هیچ ...

از پا افتاده ام
مولا ...

نه اینکه پدر نباشد
نه اینکه ندانی واژه های کودکانۀ بابا،  بابا یت را نثار چه کسی کنی
نه اینکه ندانی دلتنگی کودکانه ات را
ابهام از فردایی که نرسیده است را
سرکوفت سهمیه ای بودن ِ فردای بزرگ شدنت را
در گرمی دستان ِ کدام پدر پنهان کنی ...
دلت آرام
پدر هست هنوز
پدری به وسعت همه آسمان ها ...


سید علی، بابای همه فرزندان شهداست. اصلا سید علی، بابا همه فرزندان انقلاب است.

۰ نظر ۱۵ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۱۵
راحل

این روزها
مدام این آیه را تکرار می کنم:
و نفخت فیه من روحی ...
آخر، تفسیرش تویی
تأویلش هم تو
روح ِ خدا ...

* و این تاویل و تفسیر ِ آیه ها در میانه این عصر ِ مدرن چقدر خوب است گاهی ...

** آن صبح ِ سیاه را به خاطر دارم و صدای رادیو که هنوز آهنگ ِ کلامش در گوشم است... انالله و انا الیه راجعون؛ روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر آزادگان جهان، حضرت امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست ...
کودک بودم خیلی. شاید عقل ِ کودکی ام قد نمیداد که ملکوت اعلی یعنی چه و اصلا های های گریه مادر و خواهر را درک نمی کردم. اما بغض داشتم. بغضی عجیب و چند قطره اشکی که اصلا نمیدانم برای چه آمد... بغض و اشکی که سیاسی ترین بغض و اشک ِ کودکی ام بود... و الان 23 سال از آن روز می گذرد و خاطره آن ابهام ِ کودکانه هنوز در من سنگینی می کند.

و این سالها هر چه گذشت، انگار روح الله، واقعا تجلی روح ِ خدا بود در کالبد ِ انسان معاصر برای عصر ِ انسان محور ِ حاضر. و  روح الله ِ معاصر ِ ما، خدامحور بودن را خوب یاد داد به جهان. خوب اثبات عملی کرد که دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما هم البته همان دیانتی است که از بیش از 1400 سال پیش با خون دل خوردن های نبی ـ صلی الله علیه واله و سلم ـ میراثی ذیقمیت مانده است برای ما... خوب اثبات عملی کرد «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الاخرة…» را...

و من هر روز مشتاق تر و مریدتر از روزهایی که گذشته است، تصویر امام را در تلویزیون که می بینم، به یاد ِ نوستالوژی ِ رقابت کودکانه ام با خواهر، دوست دارم بدوم طرف تلویزیون و تصویرش را ببوسم .


*** حضرت روح الله را محدود و محصور به مناسبتها کردن، جفاست در حق روح خدا. و من و قلمم و این مجازآباد ِ من ـ که قرار نبود مناسبت محور باشد ـ ،  شرمنده ایم.اما من  با آن روزها خیلی فاصله گرفته ام. قرار نبود اینجا، اینطوری شود. اما اینطوری شد. و قرار نبود مبارز، راحل شود و راحل بشکند، هم خودش هم قلمش هم تمام‏ِ ...
اما شد... و قصه و حکایت این روزهایم، خیلی فراتر از این حرفهاست و من انتظار فرج بعد از نیمه خرداد، از نیمه شعبان و رمضان کشم ... برایم دعا کنید

۳ نظر ۱۴ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۱۴
راحل

سکوت، حرف نداشتن نیست
سکوت آتش است
تمام ِ بودن ها را آب می کند
دیگر حنجره ای برای فریاد نمی ماند
بودن ها که نا بود و نابود شد
حرفها هم تمام می شوند
آدمی هم...
تمام می شود
تمام  ِ تمام...

 

+ خسته ام از خودم، از این دم و بازدمی که هی می آید و می رود. از این هر روز شدن ها، روزها شب شدن ها؛ خسته و شکسته؛ بیا و از من عبور کن... این من دارد می شکند ...

۰ نظر ۰۲ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۰۲
راحل

بانـو
حکایت این دل، قصه حاجت نیست،
غصه رکعت به رکعت نماز ِ قضاست
در ساعت شرعی آستان زهــرایی ات؛
غصه آیه به آیه، قرآن ِ نخوانده
در سقایت ِ باده های حورایی ات؛
قصه، قصۀ سر ارادت است و تفقـد مادرانه ات؛
بانـو

۰ نظر ۲۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۲:۲۳
راحل

مولا
دستمان که کوتاه است
اما
دلمان را گره می زنیم به ضریحت
وقتی
در این همهمه دنیا گم می شویم ...


یک روز زهر کینشان، پیکر امام را می خراشد
یک روز بغضشان، حرمت حرم را می شکند
اما
تو دلت را به توهین هایت خوش نکن
جاری آب را، نجاست مکدر نمی کند
راست می گفت سید مرتضی:
سرّ آن که دهر بر مراد سفلگان می چرخد
این است که دنیا وارونه آخرت است

 

*بعد از هتک حرمتها به آستان شریف امام علی النقی ـ علیه السلام ـ ، شنیدن ِ توهین شاهین نجفی، خواننده رپ، در پوستر آلبوم خود به نام "نقی"!! به امام معصوم ـ علیه السلام ـ و گنبد مطهرش دلمان را بدجور سواند.

** وقتی پای منافع سیاسی عده ای به میان می آید، زبان ِ سر و زبان ِ قلم ِ امثال ِ ابوالفضل فاتح می شود تریبون ِ سوت و کف زنان ِ روز عاشورا ؛ و هتاکین می شوند "مردان خدا جو"!!

و حالا امروز لابد منفعت سیاسی شان اقتضا می کند که برای هتاکی اخیر قلم فرسایی کنند! آدم نمی داند دم خروسشان را باور کند یا قسم حضرت عباس شان را.

۰ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۳:۲۰
راحل

قدیم ترهای همین تهران خودمان، همان روزها که «تهران»، «طهران» بود، رهگذران برای غلبه بر ترس ِ شبانه و خلوتی و سکوت کوچه ها و خیابانها، با صدای بلند آوازهایی می خوانند که بین اهالی آن روز طهران به «آوازهای کوچه باغی» معروف بود.

حالا هم اگرچه دیگر تهران، طهران نیست و آن آوازها از اصل که نه، اما از عرف و عادت زندگی مردمانش افتاده است، اما صدای این آوازها هر از گاهی از کشورهای منطقه شنیده می شود؛ که برای خودشان و دوستان و هم پیمانانشان تجویزش می کنند!

هر از گاهی آل سعود و شیخکهای خلیج فارس با ادعا مالکیت بحرین و جزایر سه گانه، ترس از ایران اسلامی ـ به عنوان الگوی بلامنازع بیداری اسلامی در منطقه ـ را در میان آوازهای کوچه باغی شان پنهان می کنند!

این ادعای مضحک در شرایطی مطرح می شود که ایران و 1+5، به مذاکرات بغداد نزدیک می شوند و حضرات امریکایی و صهیونیستی و همپالگی هایشان در منطقه، با سیاست هویچ و چماق، قصد متلاطم کردن فضا و جوسازی های بین المللی علیه ایران را دارند.

البته که اتفاق جدیدی نیست و تکرار مکرر و حقیرانۀ حافظۀ بر باد رفته تاریخی شان است!

حالا بحرین که از صدقه سر شاهنشاهی 2500 ساله فرزند جدا شده و غریب افتادۀ خاک ایرانمان است، بماند؛

اما این اماراتی ها که بر طبق اسناد تاریخی، همراه برخی از شیوخ نواحی خلیج فارس، برای گوسفندچرانی به ابوموسی و فارور و تنب بزرگ و جزیره سیری آمدند و قسم خوردند که غیر این نباشد و خود را رعیت ایران دانستند، طنز سیاسی ـ تاریخی است که بیایند و ادعای مالکیت جزایرمان را بکنند!

مثل این است که وسط تاریخ بایستی و نه عقبه تاریخی داشته باشی و نه اصل و نسب و فرهنگ و تمدن درخور، بعد بیایی، دست ببری در شناسنامه ات و اصل و نسب جعلی بیافزایی و بعد افتخار هم بکنی به این نَسَبَت! مضحک است خیلی!

۰ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۲۰
راحل

کوهی در دل؛ کوهی در گلو
این است نسبت من با سه شنبه ها...


* عنوان، مصرعی است از قیصر امین پور

سه شنبه چرا تلخ و بی حوصله ؟
سه شنبه
چرا این همه فاصله ؟
سه شنبه
چه سنگین! چه سرسخت؛ فرسخ به فرسخ!
سه شنبه
خدا کوه را آفرید...

۰ نظر ۱۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۰:۱۹
راحل

کتابها را یکی یکی بر میدارد،
نگاه می کند، ورق می زند، چند سطری می خواند، سفارشی می کند ...
اما
باید، آن چین و چروکهای دستان را
آن ، هر کدام کتاب نخوانده را،
باید خواند ....

خوشا به حال آن عقیق حکاکی شده
چقدر قریب است
به کتاب دستان ِ تو...

 

۰ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۷:۱۷
راحل

حلال می کنم
حتی شاید ببخشم
ولی فراموش نمی کنم

+

-----

درد ِ زخمهایم را
آرام
می کشـــم
بی صدا
انگار نه انگار...

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۱۴
راحل

اپیــزود اول:
[نمای کلوز آپ]
ما انتخابات را تحــریم می کنیم !
ما برای شرکت در انتخابات شرط داریم !
ما با چراغ خاموش می آییم در صحنه انتخابات !
ما بدون هویت اصلاح طلبی مان می آییم در میدان انتخابات !

[حضار در حال سوت و کف ...]

اپیــزود دوم:
[نمای لانگ شات از عقب]
جاده ؛ عالیجناب شیک پوش با عبا و قبای شکلاتی و بند ساعت ست شده با عبا و قبا در جاده می رود ...

اپیزود سوم:
صحنه محو از حضار: در حال سوت و کف و احسنت گفتن به پشت کردن عالیجناب شیک پوش به انتخابات

اپیــزود چهارم:
[نمای مدیوم شات]
عالیجناب شیک پوش پشت یک میز شکلاتی رنگ، روی برگه دارد مطلبی می نویسد.
(حس غربت و گمنامی به مخاطب القا می شود؛ حس نوشتن وصیت نامه ؛ و اشک مخاطب از این گمنامی در می آید! )

[صدای اشک و آه حضار]


اپیــزود پنجم:
[نمای لانگ شات از بالا]
عالیجناب شیک پوش برگه را داخل صنـــدوق می اندازد ...

 

اپیــزود ششم:
صحنه محو از حضار در حال پرتاب گوجه فرنگی و تخم مرغ گندیده به سوی عالیجناب شیک پوش!

اپیــزود هفتم:
[نمای لانگ شات از عقب]
جاده ؛ عالیجناب در حال رفتن

[صدا]
شورای نگهبان از ابطال آراء حوزه انتخابی دماوند خبــر داد ...

 

----------
فردا مرحله دوم انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی است؛
فردا باز ما هستیم و انگشت سبابه هامان که قرار است در چشم دشمن فرو کنیم
فردا باز ما هستیم در سنگر ولایت؛ و برگه هایی که گلوله های ماست به سوی پنتاگون به سوی کاخ سفید
فردا باز ما هستیم و امــر ولی ... جان بر کف ... سر به دار ...

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۷:۱۴
راحل

"میـــم" آغاز ِ نام ِ توست
وقتی
"علم" ، بار ِ رسالتت را
بر دوش «مـ علم» گذاشت...

---------
*خوب گفت معلم پیــر ِ انقلاب: "معلمــ" ی شغل انبیــاست...

** برای پدر و معلم معنــوی ام: علیرضا مختارپور قهرودی؛ که قصور و کوتاهی این شاگرد، از رفعت استادیش نمی کاهد.

۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۲:۱۲
راحل

نسبت من با ابرهای بهاری
همین بغضی است که در گلو دارند ...

بگو ببارد، حرف دارم با باران ...


۰ نظر ۳۰ فروردين ۹۱ ، ۲۳:۳۰
راحل

 زندگی
آرام آرام،
جاری است
                 ـ در بستر ِ یاد ِ تو ـ
قطره قطره
می چکد
از دو چشمانم...

 

+ بعضی ها هستند که هیچ گاه از خاطره ها نمی روند ... فراموش ناشدنی اند! این بعضی ها اینقدر در بودنهایت فرو می روند و عمیق می شوند، آنقدر وجودشان، هستی می شود برای تو، که وقتی می روند، انگار تکه ای از تو، اصلا انگار همۀ تو را با خود می برند... و دیگر هیچ نمی ماند از این «منِ» سرگشته و حیران...

+ آمده بودم اینجا مرثیه ای بنویسم برای بی نشانی که در پس ِ این بی نشانی اش، چقدر نام آشنا بود و چقدر نزدیک ... آمده بودم اینجا مرثیه بنویسم برای رفتن ِ این گمنامِ غریب، اما سکوت میکنم، مبادا که ترک بردارد چینی ِ نازکِ گمنامی شان ... و باز با سنگ ِ سکوت در خودم می شکنم ...

+اینجا، نه در لا به ‏لای همین صفر و یک ها، نه زیر سقف این خانۀ مجازی حرفهایم، که در تمام بودنم، عطر یاد تو عجیب پیچیده است...

۰ نظر ۳۰ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۳۰
راحل

مــادر  ِ جوانِ من
میان در و دیوار
ناگهان
چـه زود پیــر می شود...

۰ نظر ۲۸ فروردين ۹۱ ، ۰۵:۲۸
راحل

این روزها
رسیده ام به این بخش از بودنـم
که
نباشم ...

 

+ شوره زاری ست دلم، زخمهایش می سوزند ...

------
پ.ن: عنوان، مصرعی است از رضا جعفری


۰ نظر ۱۷ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۱۷
راحل

همه غروب ها از شنبه تا حالا
شده عین غروب جمعه ها
چرا؟
آقا سیدمهدی
کجا ببرم این روح سرگردان را؟
کجا ببرم این دل هزار تکه را؟
این اشکها را؟
این کلافگی ها و پریشانی ها را ...

 +

------------------

یک سالی میشد نرفته بودم سقاخانه. سقاخانه برای من فقط یک سقاخانۀ معمولی نبود؛ که بروی شمعی روشن کنی، به شمعهای روشنش نگاه کنی، حاجتی بطلبی، اشک بریزی و دعا کنی و تمام. سقاخانه مرا یاد معصومیتی می انداخت که گذر زمان، کمرنگ و کمرنگترش کرد. این روزها که مدام در خودم گذر می کنم، احوالی را می بینم، که به احسن نزدیک نمی شوند که هیچ، انگار دورتر هم می شود. و چقدر دلتنگی ام بیشتر می شود وقتی میدانی با احسن الحال چقدر فاصله داری... سبحانک إنی کنت من الظالمین..

و بعدترش هم اینکه خوب بدانی که با تمام قصورهایت، باز هم می توانی به آغوش ِ رحمانیت و رحیمیتش پناه ببری ... «لا یمکن الفرار من حکومتک...» و بدتر از همه اینکه، روی «من» بودنت را هم کم نکنی و باز ...  لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا...

۰ نظر ۱۷ فروردين ۹۱ ، ۱۱:۱۷
راحل

خودت را بدهکار خدا که بدانی
پهلویت هم که شکسته باشد
رویت هم که کبود ِ سیلی باشد
نشسته هم شده، نماز میخوانی

می گویند
«مادر هرکاری کند، اهل خانه هم یاد می گیرد» +
حتی نشسته نماز خواندن

زینب ِ  مــادر هم
آخرهای بودنش
کمرش که شکست
نشسته نماز می خواند...



 این روزها محراب هم، امن یجیب میخواند برای مــادر ...


۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۱ ، ۲۲:۱۶
راحل

می گویند:
«مــادر هرکاری کند، اهل خانه هم یاد می گیرد
حتی شهیــد شدن» +
محسـن هم
پسـر ِ همان مــادر بود ...

 

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۱۶
راحل