همین یک نفس از جرعه جانم باقی است...
سه شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۰۲ ب.ظ
سکوت، حرف نداشتن نیست
سکوت آتش است
تمام ِ بودن ها را آب می کند
دیگر حنجره ای برای فریاد نمی ماند
بودن ها که نا بود و نابود شد
حرفها هم تمام می شوند
آدمی هم...
تمام می شود
تمام ِ تمام...
+ خسته ام از خودم، از این دم و بازدمی که هی می آید و می رود. از این هر روز شدن ها، روزها شب شدن ها؛ خسته و شکسته؛ بیا و از من عبور کن... این من دارد می شکند ...
۹۱/۰۳/۰۲