سیرند از خون دلم ...!
پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۱، ۰۲:۲۵ ق.ظ
چونان برگهای خزان زده پاییز
فرو ریخته ام در میان بغضهای کهنه؛
صدای خرد شدن برگها
و شکستن بغضها،
چه نسبت غریبی است این هر دو؛
اما
صدای شکستن را نمی شنوند
وقتی
صدای خرد شدن ها، لذت بخش است ...!
+ خرد شدن برگها، ترانۀ عاشقی های پاییز است زیر باران؛
و شکستن بغضها، آوار اندوهی بی پایان ...
* این متن سرخ و این خطوط سیر می گویند:
سیرند از خون دلت انگار زالوها
(رضا شیبانی)
۹۱/۰۸/۲۵