...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

چهارشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۲۹ ب.ظ

۰

دردهای خاکستری!

چهارشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۲۹ ب.ظ

1. معصومه ابتکار که به زعم خودش، سه است رسانه ملی را به خاطر بی کفایتی بایکوت کرده است!! (بی آنکه از فتنه ای که جبهه متبوعش به پا کرد، تبری بجوید و بی آنکه از سوت و کف های عاشورای 88 اظهار شرمندگی کند) می آید در رسانه ملی و بر شهدای سبز! درود می فرستد و آرزوی آزادی زندانیان سیاسی می کند!
و حالا همین رسانه ملی، بیش از سه سال است که شهید حسین غلام کبیری را سانسور می کند و هیچ احدالناسی جرئت ندارد بر شهید امیرحسام ذوالعلی درود بفرستد و برای شهادت مظلومانه مادر و دختر ِ رجب پور اشک بریزد!

2. رئیس جمهور، در متن حکمش به مشایی (برای ریاست دبیرخانه جنبش عدم تعهدها)، این «هدیه الهی و افتخار بزرگ»ش! را «عارف و متعهد به آرمان مهدوی»! می خواند!!
و یاد حکم مولوی حضرت آقا برای عزل این دردانۀ احمدی نژاد از سمت رئیس دفتری ریاست جمهوری می افتم و دردناکترش یاد اتفاقات ِ مگویی که کار را کشاند به دیدار محرمانه و ضرب الاعجل با آیت الله حسن زاده آملی و ... بماند!

3. مهدی هاشمی، با وثیقه 10 میلیارد تومانی! «مثل بقیه بچه های مردم!» از زندان آزاد می شود و خودش و بابا اکبرش و مامان عفتش و آبجی فائزه اش به سرتاپای عدالت قاضی القضات جمهوری اسلامی و قوه قضائیه اش می خندند! (البته بی انصافی است اگر باوجود هجمه و فشارهای کمر شکن خاندان هاشمی بر قوه قضائیه، همین حد از رسیدگی به اتهامات فرزندان هاشمی را نادیده بگیریم، هرچند که کیفیت این نوع رسیدگی ـ به سبب همان فشارها ـ اغناکننده اذهان عمومی نباشد... بماند)
و من به ستار بهشتی فکر میکنم که وثیقه 10 میلیاردی نداشت و اصلا بابایش ، استوانه نظام نبود و تازه فایلهای صوتی اش با ضد انقلاب اصلا وجود خارجی نداشت و صرفا در پناه صفر و یک های یک وبلاگ داشت علیه نظام می نوشت؛ و اصلا دارم به بُرد  و تاثیر نوشته هایش در براندازی نظام فکر می کنم و مقایسه اش می کنم با مهدی ِ بابا اکبر و بغض اش به نظام و آقا که ریخت وسط خیابانهای تهران 88!

4. فائزه هاشمی، از زندان اوین (شما بخوانید هتل اوین) نامه ای می نویسد (+) و زندان را دانشگاه و مدرسه عشق می نامد و از دموکراسی آنجا تمجید می کند و ...؛ و کلا کیف می کند دختر ِ استوانه نظام در سوئیت ِ اوین اش!
بله؛ فائزه از دموکراسی زندان می گوید و یاد ِ دموکراسی که وسط خیابانهای تهران به راه انداخته بودند، می افتم!
از دلمه هفت رنگی که پخته است می گوید و یاد ِ ساندویچ فروشی ِ انقلاب می افتم...

5. محمدرضا عارف، این روزها یکی به نعل می کوبد و یکی به میخ!: «نیروهای آرمانگرا و عزیزمان بی خودی به زندان افتادند»، «سال 88 هم متاسفانه کشور رقابت برد - برد را تبدیل به بازی باخت - باخت کرد در حالی که چه کسی برنده شد؟ با آن حرکت های پوپولیسیتی و عوام فریبانه و کارهایی که انجام شد.»، «حمایت از فلسطین و جنبش مقاومت جز راهبردهای اساسی ماست»، «باید پشت سر سوریه باشیم» «مبنای ما قانون است» و ...!
بعد من یاد میرحسین می افتم که دم از قانون می زد و خود را بسیجی می دانست و ملتزم به ولایت فقیه! بعدتر خنده ام می گیرد وقتی یاد شعار «نه غزه نه لبنان» می افتم که هنوز حضرتشان از آن جماعت تبری نجسته است!
موسوی خوئینی ها هم بغض اش علیه آقا و نظام را هر روز بیشتر عیان می کند: «می‌گویند اگر می‌خواهید در انتخابات شرکت کنید باید از فتنه بیزاری بجویید. یعنی از آقایان مهندس موسوی و کروبی تبری بجوییم. ما خودمان آقای موسوی را کاندیدا معرفی کردیم . حالا بیاییم از او تبری بجوییم. کدام عقل سیاسی به ما اجازه این کار را می‌دهد؟» ... «راه حل مشکلات کشور انتخابات آزاد است. اگر انتخابات آزاد برگزار شود فشارهای بین‌المللی هم برداشته می‌شود.» و ... ؛ و من یادم می افتد که ریشه های ضدیت این مرد را باید در لابه لای اسناد ِ مفقود شدۀ لانه جاسوی امریکا بجویم!

6. آیت الله جنتی در مصاحبه ای صراحتا از عدم تایید صلاحیت فتنه گران در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم می گوید. علی مطهری در جواب ایشان، نامه ای سرگشاد می نویسد: «فرضا آقایان موسوی و کروبی هم کاندیدای ریاست جمهوری شوند، قطع نظر از اعتقاد شخصی ما درباره میزان قصور یا تقصیر آنها در بحران مذکور، چون در هیچ دادگاهی به طور علنی محاکمه نشده و از خود دفاع نکرده اند، مجوز قانونی برای رد صلاحیت آنها وجود ندارد...»!!
و من می مانم که علی مطهری در جایگاه حقوقی نمایندگی اش و بی هیچ تخصص فقهی و حقوقی، چگونه برای دبیر شورای نگهبان و عالی ترین مقام ِ احراز صلاحیت کاندیداها و مرجع تفسیر قانون اساسی و تطبیق دهنده صحت و مشروعیت مصوبات با قانون اساسی، چنین تعیین تکلیف می کند ...
این روزها آقازاده و بزرگ زاده ها، زیادی احساس بزرگی می کنند...!

7. انصار حزب الله، با برداشت نادرست از محتوای «من مادر هستم» می زند به جاده خاکی. بد هم به کجراهه می رود و به جای اینکه با این فیلم در میدان  (شما بخوانید لجنزار ِ ) روشنفکران بازی کنیم؛ توپ را می اندازد در زمین خودمان و تازه به خودمان گل می زند!

8. «سیران» ِ کوچک، دخترک ِ کرد ِ شین آباد، در آتش ِ بخاری نفتی نه؛ در آتش بی مبالاتی مسئولین می سوزد و جان می دهد و این قصۀ تلخ و تکراری ِ آتش سوزی مدارس و به فنا رفتن ِ آینده کودکانی که فردا قرار است بزرگ شوند و با آثار سوختگی ِ به جا مانده از کودکیشان،زندگی کنند (زندگی کنند؟!)، همچنان ادامه دارد!
و البته ضد انقلاب هم جان این کودکان را دستمایه سیاست بازی شان می کند! (خواندن این + را از دست ندهید)


9. «راستش را بگو» آقای ضرغامی، به حکم ِ ولی فقیه می نازی؟ کلاهت را بالا بگذار جناب رئیس! (+ و + و ... را بخوانید و خود قضاوت کنید؛ همین!)

10. ژست آزادی، مردم ِ امریکا را یکی یکی به کام مرگ می کشد... قتل 20 کودک در مدرسه سندی ایالات متحده، فقط به اندازه چند قطره اشک از چشمان اوباما و 4 روز عزای عمومی می ارزد. اصلا همه عالم فدای کارخانه های اسلحه سازی سرمایه داران یهودی ـ امریکایی! جان ِ مردم کیلو چند؟!

رئیس جمهور هم پیام تسلیت می فرستد برای مردم امریکا. این وسط عده ای هم خرده می گیرند که چرا رئیس جمهور برای آتش سوزی پیرانشهر پیام ندارد و برای امریکایی ها پیام دارد؟! عجیب نیست این حرفها از این جماعتی که همه اش دنبال سیاست بازی خودشان هستند (البته که برخی از خودی ها هم گرفتار این نوع نگرش شده اند). کاش این عده بدانند که پیام تسلیت ئیس جمهور بابت کشتار سندی، قبل از اینکه جنبه احساسی و تالم و همدردی با مردم امریکا داشته باشد (که تا حدودی دارد)، بیشتر بازی سیاسی است با دولت امریکا و اصولا رابطه ایران و امریکا را نمی توان در چارچوب روابط عاطفی و انسانی، تحلیل و تفسیر کرد...

11. سوریه همچنان در آتش ِ زیاده خواهی امریکا و اسرائیل و سگهای عربی منطقه می سوزد و ارتش آزاد سوریه! در خیابانها مردم را اعدام صحرایی می کنند!

12. شکار دومین پهباد ِ امریکا (در واقع سومین اش) توسط سپاه ، دیگر درد نیست. التیام است روی برخی از آن همه درد.


+ بندهای بالا هر کدام، توضیحی مفصل می طلبد. در همین حد برای ثبت در حافظه تاریخی صفر و یکهایم بس است. تاریخ خودش قاضی خوبی است!


۹۱/۰۹/۲۹
راحل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی