...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

جمعه, ۲ دی ۱۳۹۰، ۱۲:۰۲ ب.ظ

۰

نوری زاد، مردی برای تمام فصول!

جمعه, ۲ دی ۱۳۹۰، ۱۲:۰۲ ب.ظ

به عقبه اش که نگاه میکنی، تارهای تزویر و ریا را می بینی که بر پیکره زندگی اش تنیده است و چه آشنایند این چهره های رنگ به رنگ شده که دیروز بر علی(ع) تاختند و حسن(ع) را در میانه میدان رها کردند و حسین(ع) را به مسلخ خون کشاند و امروز،  «کلمه» این مخلوقِ مقدس را سلاح ِ حمله به علی ِ زمان کرده اند.

نوری زاد، این از تبار تزویر و ریا، این از تبار ابوموسی ها و شُرَیرها، این روزها، شده است "شهره"!! البته نه آن "شهره"ای که سالها به دنبالش بود. «شهرت» کلیدواژه مفقود ِ سالیان زندگیش بود که این روزها آن را در لابه لای کلمات ِ بی رنگ و روی ِ نامه هایش جستجو می کند... و امروز به "شهرت" که نه، به "غفلت" رسیده است حتی...

به نامه هایش که نگاه می کنی، قبل از اینکه به خاطر توهین ها و هتاکی هایش ناراحت شوی، دلت به حالش می سوزد. این همه بی بصیرتی مگر می شود یکجا در آدمی باشد. واعجبا!

با تمام وقاحت بر انقلاب می تازد ، خود را شاگرد مکتب خمینی(ره) می داند هنوز ، اما عجبا از این شاگر که حرف استاد نشینده که گفت: مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست، انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‌دارى حضرت حجت (عج) است...

مطلق انگاری در تعریف انقلاب و راه و روش انقلاب...  این بود آرمان ما جناب نوری زاد؟ این بود آرمان امام ما و مکتب نشینان ِ امام ما؟ تا تویی که خود را مرید امام می دانی چنین سطحی از منش انقلاب برداشت کنی؟

کاش دیروز به جای اینکه علی ِ زمان را چنان عاشقانه خطاب قرار دهی و یا سطر به سطر تملق بنگاری برای مطهری ِ دوران، به دور از دو رویی های پنهانت، کمی از علم ِ دینی و بصیرت آنها را می آموختی تا جهالتت در استناط از مسائل دینی و تاریخی، اینقدر به ذوق مخاطب نخورد ...

چه می شود تورا؟ این دگردیسی اسفناک ِ شکل گرفته در تو از چیست؟ کوته اندیشی تا این حد... به قهقرا چنین شتابان جناب نوری زاد؟

به خیال خودت، دایه عزیز تر از مادر شده ای برای این انقلاب. اما دریغا که حضرتتان هر گاه فهمید فویل للمتزورین، الذین هم عن میثاقهم ساهون آنگاه می توانی از دلسوزی و سینه چاک کردن برای این مملکت دم بزنی.

دیروز در سنگر ولایت، قلمت تفنگ و واژه هایت گلوله بود و خونت وقف ِ ولایت، چقدر زود از پوسته تنیده بر پیکره ات بیرون آمدی:

"همانگونه که امریکا در طوفان های آخرالزمانی و در سیلاب عظیمی که به راه افتاده غرق خواهد شد، ما نیز اگر از اسلام و ولایت فقیه و حقیقت فاصله بگیریم و از کشتی نجات ولایت خارج شویم، غرق خواهیم شد و کسی وجود و بقاء ما را تضمین نکرده است".

دیروز ، رهبرمان را «مولایم» «سیدم» «عزیزتر از جان» خطاب می کردی و امروز...

دیروز در سالگرد شهادت آقا مرتضی و با آن مقاله آتشین و تاختن برای دوم خردادی ها، برخی از اصولگرایان را اینگونه خطاب کردی: «اگر کسی زیارت عاشورا بخواند و در جمله السلام علیک یا اباعبدالله مخاطبش حضرت امام آیت الله خامنه ای نباشد، لقلقه زبانی بیش نگفته است!» عجبا از آن کلام و وا اسفا از این سیاهه ها که امروز شده است سند "شهرت"تان!!
این دیروزها چقدر زیادند جناب نوری زاد ، اما همین دیروزها هر چه گفتید و نوشتید ما لیس فی قلوبتان بود!! و کاش به یقین می رسیدید که و الله اعلم بما یکتمون.

به قول حضرتتان که: «ما معتقدیم با ردیابی نسبت آدم ها می شود به ذاتشان پی برد»، رد نسبتتان را که می گیریم، تبلی التزویر می شود گذشته تان! و ذاتتان خوب «رو» می شود و دم خروستان حتی!

 و اما امروز ما به همان نسبتی که به غرب دل داده ای، از شما و امثال شما دل بریده ایم. امروز نسبت تو و نامه هایت، نسبت روباه است به دمش حتی!

دیروز آنقدر مراقب بودی که از این طرف پشت بام نیفتی، و مدام عقب عقب رفتی که از آن طرف بام افتادید در آغوش غرب ... و عجب برازنده جنابتان است این عبارت سیاهنامه تان که «غفلت، بشر ِتاریخ را از آن سوی بامِ زندگی اش به زیرانداخته» و شما بدجور از آن سوی بام افتاده اید، صدای شکستن استخوان ِ بصیرتتان گوش عالم را کر کرده است.

و حالا امروز شده ای عروسک کوکی (وحتی طوطی) غرب؛ شده ای طوطی خوش الحانی که فقط طوطی وار، کلام آنها را تکرار می کند و لا اندکی تعقل!!

«یک چند وقتی است که عده ای از خارج، و عده ای نیز در داخل، به یاد بیست و پنج سال سکوت حضرت امیر افتاده اند و یک ساز همگن و اما تمرین شده ای را می نوازند که اگر مردم علی(ع) را انتخاب نکنند چاره ای جز خانه نشینی برای علی نیست، سرنخ چنین احتجاجی اول بار با دست اسلام شناسان رادیو بی بی سی تابیده شد..»

کاش آن زمان که از علی و سکوت علی دفاع می کردی، اول «علی» را و حقیقت علی را می شناختی.

بله جناب نوری زاد خواهی نشوی رسوا، همرنگ بی بی سی و صدای امریکا و ضد انقلاب شو... دستشان درست، خوب ضرب المثلی است، و الحق و الانصاف انگار برای قامت شما ساخته شده است اصلا!

کاش آن روزها که همراه آقا مرتضی بودی، نفس هایش که به نفسهایت می رسید، در عمق جانت نفوذ می کرد، کاش صدای روایتش، روح تو را فتح می کرد، کاش نگاهش، بصیرت به جانت تزریق می کرد؛ تا امروز هر کلمه ات، روایت ِ مثنوی هفتاد من ِ دیروز ِ متزورانه ات نشود.

در خوابی بس عمیق فرو رفته ای جناب نوری زاد و کاش در آن پلان ِ فیلم ِ مضحکت ـ به کارگردانی ابوذر ِ دست پروده امریکا ـ که سر بر دیوار کوفتی، از این خواب عمیق بیدار می شدی... اما وا تاسفا که بد خوابی است خواب غفلت ...

تویی که تا دیروز  ادعا می کردی فیلم ِ مضحکت را به چه مشقتی!! ساختی چه شد که امروز ابوذرت حرفی دیگر می زند... کاش کمی صادق بودی جناب نوری زاد. اما عجبا که «صداقت» از حضرتتان بخواهیم، آنچه یافت می نشود نه در گذشته تان،  نه حالتان ، آنم آرزوست ....

جملاتتان را به اندازه قامت خودتان بافته اید انگار! « وقتی کسی خود را به اشتعال کشید، باد دهان برای خاموش کردن آن اشتعال مناسب نیست.» این جملات را برای این روزهایتان نوشته اید لابد!

به قول دوستی «عبور از نفاقی خائنانه به کفری عاشقانه» بهترین هدیه جنابتان بود برای انقلاب ما. پیوندتان با غرب مبارک! این داماد خوش خط و خال غرب، «ملک ری» کابین نو عروسش کرده است! و عندالمطالبه است البته...! باشد که به تو وفا کند!! هرچند به گذشتگان تو وفا نکرد!

می دانید خاصیت شماست ، مردی برای تمام فصول بودن! یک روز با امام و انقلاب و همراه و همنیشین آقا مرتضی و نوشته های تند بر علیه فلان اصلاح طلب و دوم خردادی و ... که اقتضای دیروز بود و امروز درست نقطه مقابل و با دشمنان همصدا شدن...

جناب نوری زاد شما نانتان در قاتق «نفاق» فرود می برید که اینقدر فربه تان کرده است و اینقدر کوته بین، که از اشاره های روح الله ِ انقلابمان که انقلاب اسلامی را انقلاب جهانی نامید، که از اشاره های سید علی ِ زمان، که از اشاره های آقا مرتضی ، که همه و همه افق های دور دست و بس رفیع انقلابمان را نشانه گرفته بودند، تو فقط انگشت اشاره شان را دید، لا اندکی بلندنظری و بصیرت حتی!

هر چند احوال حضرتتان را درمانی نیست اما ...علیکم بالتوبه جناب نوری زاد!  و ایاک و النفاق ...

 

پ.ن: قال قائم(عج): قَد آذانا جُهَلاءُ الشّیعَهِ وَ حُمَقاؤهُم ، وَ مَن دینُهُ جَناحُ البَعُوضَهِ اَرجَحُ مِنهُ (نادانان و کم خردان شیعه و کسانی که پرو بال پشه از دینداری آنان برتر و محکم تر است ، ما را آزار می دهند)

***

 

و اما کمی با همسر شهید باکری

خوب شد «حمید» ِ تو ، نیست که این روزهای تو را ببیند...

هرچند شهدا زنده اند و عند ربهم یرزقون، و دارد نگاهت می کند، با همان چشمانی که هیچ گاه سفیدی اش را ندیدی از فرط خستگی های مدام حمید... خودت گفته ای این را...

نامه حضرتتان به نوری زاد را خواندیم!!

نگذار فکر کنیم غبار فتنه ، بر تارهای فکرت خانه گزیده است، فاطمه! زیر بیرق فتنه گران سینه زدن و علم ِ  بی بصیرتی بر افراشتن آیا؟!! آرمان حمید و حمیدها این نبود فاطمه!

نگذار فکر کنیم امر ِ همسر ِ شهید بودن بر شما مشتبه شده است، و به خیال خودتان جا پای حمیدها می گذارید...

نگذار فکر کنیم، وصیت ِ حمید را فراموش کرده ای که « در هر زمان و هر موقعیت همت به اعمالی بگمارید که مورد تائید رهبری و امامت باشد...» و این اعمالتان، حرفهایتان، واژه هایتان، بصیرتتان، عمل به وصیت حمید است لابد؟!

 اما بعد! نوشتید :

«ترس از آن دارم نسل معترض امروز،  اشتباه تاریخی ما را دوباره تکرار کند و همه چیز را سیاه و سفید ببیند ...»

و اشتباه تاریخی شما!! انقلابی بود که امروز به آن تشکیک کرده اید؟ ألیس فلاح ٍ قریب با این شَک مقدس؟!!

«من زمانی به خانم همت نامه می نویسم که قصد دارم گذشته خودمان را مرور کنم  و بدانم  کجای کار این بنده خدا – خانم همت – با بی بصیرتی همراه بوده است که آماج تهمت ها و افتراها قرار می گیرد؟ ازدواجش با همت؟!  صبر او در سال های بعد از همت ؟! همتِ بلند او در اداره زندگی اش و یادگار های همسرش همت؟! ویا نه، کمک های بی ریای او به خلق خدا و به خانواده های شهدا؟!»

هنوز به یاد داریم قیل و قال ِ شما را، هر چه گذشتۀ غبار ِ فتنه گرفته تان را مرور کنید ، با این بصیرت بلندتان، راه به جایی هست آیا؟!!

«در روز روشن آن هم روز عاشورا ماشین از روی یک انسان بی گناه و فقط معترض دو بار می گذرد. آقایان نه تنها اعتراض نمی کنند و پوزش نمی خواهند  بلکه چند روز بعد  باید نظاره گر تظاهراتی باشیم که  برای دفاع از ظلم  پایه ریزی شده است.»

نگذارید فکر کنیم، صدای بی بی سی و VoA دارد از حنجره شما شنیده می شود ...

همسر شهید، «فاطمۀ(س)» زمان است در دفاع از ولایت؛ همسر شهید «زینب (س)» دوران است در افشای چهره یزیدیان ِ زمان، که کل ارض کربلا و اینجا ایران ِ کربلایی سال 90 است و سیاهه های لشکر عمر سعد ها هنوز دیده می شوند در اینجا ...

 و با تو ام فاطمه، فاطمۀ حمید، و فاطمه های حمیدها...

 با اشک ِ توبه بشویید غبار ِ فتنه گرفته بصیرتتان را، باشد که رستگار شوید!

 

+ منتشر شده در: تبیین، باشگاه خبرنگاران جوان، عمارنامه

۹۰/۱۰/۰۲
راحل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی