...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۱۶ ق.ظ

۱

تو مثل نم نم بارون ...

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۱۶ ق.ظ

از میان کلماتت
           برق چشمانت
ـ که می بینمشان، می خوانمشان ـ
هزار هزار غزل  می ریزد وسط زندگی ام
بیا؛
کنار من
این غزلها را
با هم
بخوانیم!


----
به خیالت حالا که نیستی (نیستی؟)
برهوت ِ جان ِ خسته ام، سیراب نمی شود با یادت؟ خاطراتت؟



* تو مثل نم نم بارون و من اون خشکیه خاکم
   که اگه یه روز نباشی میدونی که من هلاکم

۹۱/۱۱/۱۶
راحل

نظرات  (۱)

بنویسم، ننویسم ...
نمیدانم بگویم، نگویم ...
دیگر برای حرف زدن کمی پیر شده ام ...
پاسخ:
بنویس!
بگذار درد در بستر ِ کلمات بیارامد
بگو!
بگذار سوز سینه ات زیر باران ِ حروف، قرار بگیرد
حرف بزن!
نگذار سکوت، جوانی ات را به انزوای پیری بکشاند ... ,

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی