...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۲:۱۳ ق.ظ

۳

اندکی بنشین که باران بگذرد...

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۲:۱۳ ق.ظ

باران می بارد!
ابرها
سایه بی قراریشان را
                   انداخته اند بر دوش خسته آسمان
و تو
سایه سنگین نبودنت
                    بر دوش خسته من ...



* می روی و گریه می آید مرا
  اندکی بنشین که باران بگذرد

۹۱/۱۱/۱۳
راحل

نظرات  (۳)

آشنایی کمی نگاهم کرد و گفت، استخوان خرد کرده ای ...
دنیاست دیگر، می گذرد با همه ی اتفاقاتی که میتوانیم ببینیم و یا نبینیم
پاسخ:
استخوان که خرد کرده باشی
رو به روی آینه که بایستی
مردی می بینی، گذشته از آتش
ـ که بَرد اگر نشد، سلام می شود ... ـ

اما استخوان که له کرده باشی
روبروی آینه که بایستی
تصویری مبهم می بینی
ـ ملقمه ای از زخم و درد و اشک و خون! ـ ,
یادم هست،
روزهایی را که بی بهانه زیر باران دقیقه ها و ساعت ها قدم میزدم، بدون هیچ تعلقی که حواسم را پرت کند، نه گوشی و نه کاغذ و نه پول و نه هیچ بی هیچ بهانه ای قدم میزدم باران را و در جیب هایم پر بود از عطر باران حالا کمی خسته ام، صدای باران هم مرا به وجد نمی آورد، نه ناراحتی دیگر به سراغم می آید و نه این ناراحتی به راحتی تبدیل میشود، گاهی اگر سقف آسمانت را پوشانده باشند و تو هرچقدر از زیر چترت کنارتر بروی باران که سهل است، هوا هم نمیرسد به مشامت تا شاید مرهمی باشد بر خاطرات از دست رفته ای که نبوده اند و نخواهند بود، مرثیه ایست باران بر پیکر های سوخته ... حرف زیاد است و حوصله ای نداشته که هیچگاه برای حرف زدن نایستاد ... مانند باران سقوط کرد و گذشت و این کم شدن حروف مجاز مرا به این فکر وا میدارد که این منم؟ دارم مینویسم؟ خدا به خیر کند ...
پاسخ:
گاهی باید بی که دلیل بیاوری، بی که واژه های دلتنگ ِ ریخته بر صفر و یکها را در حصار استدلالات عقلانی محبوس کنی، عمق ِ درک ِ احساس ِ این واژه ها را بریزی در چشمانت و از چشمانت قطره قطره سرریز کنی بر کلماتت و بگویی: میدانمت!
بعد در دلت شکّ کنی؛ میان شاید و احتمال و اما و اگر در جا بزنی؛ که آن عمق و خیسی ِ این "میدانمت" را دانست یا نه! و اصلا این "میدانمت" دردی از دردهایش را دوا می کند یا نه؟
بعد خودت به خودت جواب بدهی: نه؛ دوا نمی کند ...
آه ای باران، باران ...
پاسخ:
بیا،
کمی بنشین زیر باران
ـ بی چتر ـ
بگذار باران قافیه «آه» را
از غزلهایت پاک کند ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی