تلخی ماندگار!
دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۰۹ ب.ظ
میدانم؛
هیچ گاه از آن من نخواهی بود
و این تلخی جاری در نبودنت
ـ نداشتنت ـ
با شیرینی صدای ریخته بر خاطراتت
محو که هیچ؛ کم هم نمی شود!
میدانم؛
هیچ وقت نخواهی بود
و این زخم های دل، تاول های نشسته بر روح
این شب گریه ها، این جریان ِ جاری در خون خانۀ دیدگانم
تا همیشه
به همۀ بودنم
به همۀ زندگی ام
و حتی به همۀ خاطرات حضورت
نیشخند می زند!
و این نبودنت
ـ نداشتنت ـ
حکایت تلخ ِ همیشۀ زندگی ام است.
و تلخ تر اینکه ندانم
در کتاب زندگی تو،
ـ که یکتای لحظه هایم بودی ـ
ـ هستی ـ
حاشیۀ کمرنگ کدام صفحه اش بوده ام!
* این نوشته مخاطب ندارد! همین!
۹۱/۱۱/۰۹