هنوز مشبکهای ضریح از اشکهام خیس است
گونه ات را که گذاشتی بر گونۀ مشبکها
خیسی اش، خیست می کند
کاش باور داشتی ...
هنوز زائرین قبل از اینکه دستشان برسد به ضریح، می رسد به شانه هایِ لرزان دخترک و قبل از سلام به سید ِ کریم، دعا می کنند برای خستگیش ...
هنوز از دیوارهای حرم، صدای شکستن خروار خروار بغض کهنه می آید؛ اگر گوشت می شنید!
هنوز باب ِ ورود به محوطه ضریح، شانه هایش از هق هق گریه های دخترک می لرزد؛ اگر چشمت می دید!
هنوز خورشید یادش است قبل از آنکه سر بزند، دخترکی آشفته، دلش را زده بود به حرم ...