قبل نوشت:
حسن روحانی: آمریکایی ها کدخدای دهکده هستند؛ با کدخدا بستن راحتتر است!
پ.ن: عجیب است واقعاً. خب کدخداست دیگر، نشسته است و دارد بزرگتریش را می کند برای دهکده!
35 سال تحریمهای سنگین، فتنه 78، فتنه 88 و ... برای تقویت بنیه یکی از رعیت های این دهکده بود لابد!
آن سیصد هزار شهید انقلاب و دفاع مقدس، ترور مطهری ها و بهشتی ها و لاجوردی ها و ...، به خون فتادن ِ مصطفاها و شهریاری ها و علی محمدی ها و رضایی نژادها، برای کنترل جمیعیت ِ این دهکده بوده یقیناً!
و غیره و غیره و غیره همه و همه در چارچوب ِ قانون ِ نانوشته این دهکده و ریش سفیدی کداخدایش بوده دیگر!
خب ایران هم یکی از رعیتهای همین کدخداست؛ رعیت را چه به درشتی در برابر ارباب!
اصلا کسی با نظام و انقلاب و مردم ایران سر دشمنی ندارد؛ خیالتان راحت حاج آقا!!
پ.ن: این یعنی رسماً اعلام برائت از اسلام و انقلاب و امام و آقا و شهدا. یک زمانی حیا قیمتی بود. امروز بر سر چاک ِ دهان ِ هر نامردی، به حراج رفته است!
***
قصۀ تازه ای نیست بوسه بر دست اجنبی!
دیروز بر دستان ِ شاه و فرح
امروز بر پیشانی «کدخدای دهکده»
دنیاست دیگر
روبوتها عاشق هم می شوند
آدمهاش هم عاشق ِ کدخدا
و آخوندهایش در کازینوهای لاس وگاس
نماز شب می خوانند!
خوب گفت سید مرتضی
«اسلام امریکایی دیرپا تر از امریکا است
ولو هزار ماه هم که باشد،
به یک شب قدر فرو خواهد ریخت!»
***
بدون شرح از سید مرتضای آوینی:
دهکده جهانی واقعیت پیدا کرده است، چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ این همان دهکدهای است که بر سر ساکنانش آنتنهایی روییده که 150 کانال ماهوارهای را مستقیماً دریافت میکنند. این همان دهکدهای است که در آن روبوتها عاشق یکدیگر میشوند. این همان دهکدهای است که در تلویزیونهایش دختران ششساله را آموزش جنسی میدهند، همان دهکدهای که در آن گوسفندهایی با سر انسان و انسانهایی با سر خوک به دنیا میآیند. این همان دهکدهای است که در آن تابلوی "مسیح از ورای ادرار" ماهها توجه همه رسانهها را به خود جلب میکند. این همان دهکدهای است که در آن 246 نوع تجاوز جنسی رواج دارد...
اما عجیب است!
در زیر آسمان همین دهکده، بسیجیان در رَملهای داغ فکه زیستهاند، همین دهکده جهانی که در نیمه شبهایش ماه، هم بر کازینوهای لاسوِگاس تابیده است و هم بر حسینیه دوکوهه و گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و عشق او میگریستهاند...
دنیای عجیبی است، نه؟
بعد از آن همه شُوی رسانه ای و روانی، و تردید برای احساس تکلیفی دیگر از سوی حضرت آیت الله (که البته شده است پای ثابت رفتار انتخاباتی اش در همه این سالها)، حضرت ایشان در شنبه ای که آخرین روز ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری یازدهم بود، احساس ِ تکلیف بر حضرتشان مستولی می شود و در آخرین لحظات خودش را به میدان فاطمی می رساند!
اما جدا از اینکه هاشمی را در این بازی، فریب خوردۀ دیوار ِ خراب ِ وعدۀ حمایت اصطلاح طلبان می دانم ـ که تکیه بر آن، آوارهایش را بر سر تکیه زننده فرود خواهد آورد ـ ؛ و اینکه اصطلاح طلبان که دیگر امیدی برای «طلا گشتن» در فضای سیاسی ایران ندارند، به ناچار می خواهند هزینۀ «مس شدن» خود را از جیب ِ حضرت آیت الله و آویختن خود به عبای ِ کهنه اش بپردازند؛
و جدا از اینکه معتقدم حضرت آیت الله بی توجه به نتیجه انتخابات های پیشین، از نو فریب ِ درخواستهای نانوشتۀ مکرر ِ مردمی را خورده است و خودخواسته تصور واهی ِ دارا بودن ِ پایگاه مردمی را همچنان برای حیات ِ سیاسی اش حفظ می کند؛
معتقدم هاشمی سیّاس خوبی است و این قدرت را دارد که همزمان در چند زمین شطرنج بازی کند!
این روزها در رد یا تایید صلاحیت حضرت آیت الله گمانه زنی ها بسیار است. اما نتیجه تأیید صلاحیت شورای نگهبان هر چه که باشد، بردی نسبی برای او محسوب می شود و بر ثقل سیاسی اش ـ که با اشتباهات سالهای اخیر خاصه در فتنه ، کاهش یافته بود ـ افزوده خواهد شد.
گرچه به قول ِ صریح وزیر اطلاعات، هاشمی در فتنه 88 نقش داشته، و گرچه فرزندانش بازیگردان ِ فتنه بودند، و گرچه مواضع اخیر هاشمی نشان از زاویه غیرقابل انکارش با نظام و رهبری دارد، و لذا از نظر مردم و نظام شأنیت تکیه بر جایگاه ریاست جمهوری را ندارد؛ اما مدارای ِ مصلحتگون ِ نظام با وی که از رهگذر سابقه درخشانش در ایام قبل و بعد از پیروزی انقلاب نصیب حضرت ایت الله شده و به همین دلیل همیشه جزء مسئولین رده بالای نظام بوده است و سالها تریبون سیاسی ـ عبادی ِ مهمترین نماز جمعۀ کشور، یعنی نماز جمعه های تهران، در اختیارش بوده و ... در صورت «رد صلاحیت» همه آن مداراها و پستها و تریبونها زیر سوال می رود و این سوال در ذهن مردم شکل می گیرد که چه طور چنین فردی که از سوی رهبر آخرین ایستگاه تشخیص ِ مصلحت ِ نظام و قوای سه گانه است، و بعد از آن همه تریبون و حمایت های آقا (خاصه در نماز جمعه 29 خرداد 88) و ... رد صلاحیت شده است؟!
و بالتبع رد صلاحیت حضرت ایت الله بیش از آنکه برای نظام مفید باشد، هزینه هایی غیرقابل جبرانی در پی خواهد داشت و نظام تمایل ندارد از هاشمی، منتظری دیگری بسازد!
«تأیید صلاحیت» هم روی دیگر ِ سکۀ بُرد ـ بُرد ِ آیت الله است. چرا که با تأیید صلاحتش از سوی شورای نگهبان، تمام آن حرف و حدیثهایی که او را نقش آفرین فتنه 88 می دانست و تمام هجمه های این سالها، باد ِ هوا می شود و مگر می شود نقش آفرین فتنه و سمبل اشرافیت و باندبازیهای سیاسی و ... از سوی ِ مرجع ِ عالی ِ و عادل ِ شورای نگهبان تایید صلاحیت شود؟!
و البته اگر کار به اینجا بکشد، ما هم کم نچشیده ایم طعم تلخ ِ مصلحت را برای اینکه آقایان در دایره نظام باقی بمانند. فتأمل!
در هر حال نتیجه تعیین صلاحیت ها هر چه باشد، بردی نسبی برای حضرت آیت الله خواهد بود.
+ اما به دور از برد نسبی که هاشمی از این کاندیداتوری نصیبش می شود، اما خوب می داند که باز، شکست خورده انتخابات خود اوست و به احتمال زیاد در آخرین روزهایی منتهی به 24 خرداد که قرار است مردم حضورشان را حماسه آفرینی کنند، به بهانه کهولت سن و باز هم احساس وظیفه بگونه ای دیگر، از انتخابات پا پس می کشد و مهره اصلی ِ شطرنجش را وارد بازی انتخابات می کند! و البته همه اینها گمانه زنی بیش نیست.
+ درباب نامزد ِ جریان ِ انحراف هم حرف هست. اما به همین حد قناعت می کنم که بی ریشه گی و بی هویتی این جریان اقتضا می کند که برای تنفس در فضای سیاسی ایران و برای اینکه با پایان دولت فعلی خاطره ای تلخ در حافظه سیاسی مردم و نظام باقی نماند، خود را به عبای ِ آیت الله بیاویزد. (و البته که یک طورهایی تایید صلاحیتش با تایید صلاحیت حضرت آیت الله تأمین می شود.) لذا فضای انتخاباتی دوقطلبی در حال شکل گیری است؛ که تنها با وحدت و هوشیاری سه کاندیدای اصلی جبهه گفتمان انقلاب اسلامی است که این فضای دوقطبی به نفع انقلاب اسلامی شکسته خواهد شد. ان شاءالله.
هنوز مشبکهای ضریح از اشکهام خیس است
گونه ات را که گذاشتی بر گونۀ مشبکها
خیسی اش، خیست می کند
کاش باور داشتی ...
هنوز زائرین قبل از اینکه دستشان برسد به ضریح، می رسد به شانه هایِ لرزان دخترک و قبل از سلام به سید ِ کریم، دعا می کنند برای خستگیش ...
هنوز از دیوارهای حرم، صدای شکستن خروار خروار بغض کهنه می آید؛ اگر گوشت می شنید!
هنوز باب ِ ورود به محوطه ضریح، شانه هایش از هق هق گریه های دخترک می لرزد؛ اگر چشمت می دید!
هنوز خورشید یادش است قبل از آنکه سر بزند، دخترکی آشفته، دلش را زده بود به حرم ...
که یکی باشد و بنشیند بالای سرم «و الصّافّات» بخواند،
«تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ»* بخواند برای روحم،
که یکی باشد و با «آیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا»**ش خستگی روحم را تسلا دهد ...
اصلا فکر کنم که همۀ این زنده کردنها از پس مردن ها، همۀ این سربرآورن ها و قد کشیدن ها از پس ِ فتادگی ها، همه اش را کلمه به کلمه، حرف به حرف، هجا به هجا برای خود ِ من گفته است...
یکی باشد و برای من ِ محتضرم قرآن بخواند...
****
می شود؟!
دوباره زنده کنی ام، حیات بدهی ام، نور بتابانی به زندگی ام.
می شود؟!
حساب ِ قلبی که خون ِ درون ِ رگ و پی اش «حسین، حسین» می کند، از «کَمن مَثله فِی الظّلمات لَیسَ بِخارجٍ مِنها»*** ات جدا کنی و چراغ بگیری بر کرختی ِ دیجورش.
می شود؟!
...
* الرحمن/78
** یس/ 33
*** أو مَن کان مَیتا فَاحییناه
َ جَعلنا له نوراً یَمشی به فی النّاس
کَمن مَثله فِی الظّلمات لَیسَ بِخارجٍ مِنها. (انعام/122)
+ دلم برهوتی عطش زده شده است! این ماهی ِ دور مانده از آب، خسته از بالا و پایین پریدن های مدام، دلش عجیب باران می خواهد؛ دیریست تشنه است. دل بسته است به «یا من ارجوه لکل خیر»های رجبیه اش ...
++ از دست میدهید اگر نخوانیدش (+)
أعودنا و الحمدلله رب العالمین
اتفاق تازه ای نیست
از دوباره شکسته ام؛
چونان چینی هزار بند که دوباره سنگ خورده باشد
تکه تکه ...
+ گریزی نیست؛ هیچ عاقلی از کاسه شکسته آب نمی خورد!
وصف ِ وصل ِ «زیبا» شنیدنی بود
هَجر ِ «زیبا»* چشیدنی.
به گل می ماند و گلاب؛
فرحبخش و تلخنده!
قصه نیست؛
زندگی واقعی تر از پندار ماست.
گاهی زیبا
تا همیشه تـلخ!
*هَجْرًا جَمِیلًا؛ مزمل/10
** نمیتوان غم دل را به خنده بیرون کرد
ز خنده رویی گل، تلخی گلاب نرفت
آدمها حرفشان را میزنند
نمکشان را می ریزند روی زخمهایت
و می روند پی کارشان...
آدمها با حرفهایشان، با تهمت و دروغ و قضاوتشان
ـ بی که بدانندت ـ
روی غرور له شده ات مانور ِ حقانیت میدهند
و می روند پی کارشان...
قصه را رها کردم!
و فاصله گرفتمشان
فاصله گرفتنی زیبا!*
خدایم هنوز و تا همیشه هست
قسم به «یعز من یشاء» و «یذل من یشاء»ش
تکه های دلم را جمع می کند
دور و دیر نیست که
از نو میسازدم...
* وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا (و بر آنچه مىگویند شکیبا باش و از آنان با دورى گزیدنى خوش فاصله بگیر)؛ مزمل/10
** از ظّن خویش هر کس از ما فسانه ها گفت