امن من عذاب؟!
شرط دارد رستن از عذاب
ولایتش که حصن و جان پناه می شودت؛
قصه تازه شروع می شود؛
خیلی هم ساده نیست...
خیلی ساده نیست؛
در هرم گرمای ِ غدیر، جانت نیوشای کلام ِ «فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ» ِ نبی باشد و دست بگذاری بر دستان «إمامٌ مِنَ الله»، و کوتاه زمانی که دیر و دور نیست، در سایبان ِ قدرت(*)، آهنگ ِ کلام ِ «لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْکِفُوا عَنْ وِلایَتِهِ» ِ همان نبی را کر شوی ...
خیلی ساده نیست؛
که زیر آفتاب سوزان بیابان، غدیریه بشنوی و بعد خنجر غلاف کنی و بروی بنشینی روبروی «إِمامٍ مُبین» و دست بگذاری در دستانش و بیعت کنی؛ اما در فردایی که زود خواهد آمد، در داغی ِ ظهر عاشورا، بروی و بنشینی بر سینۀ حسین ِ علی و خنجر بکشی بر پسر ِ علی!
خیلی هم ساده نیست؛ غدیریه بشنوی و فدکیه را کر شوی!
آری! قصه، قصۀ سادۀ زبان به "أشهد أنّ علی ولی الله" چرخاندن نیست؛ نه دیروز ساده بود و نه امروز ساده است حکایت ِ ابدی و ازلی ِ "حصن حصین ولایت"؛
و حالا آن "امام مبین" غایب ِ ظاهر هم که باشد، قصه دشوار تر!
(*) سقیفه یعنی «سایبان». روضه مکشوفش بماند!