که یکی باشد و بنشیند بالای سرم «و الصّافّات» بخواند،
«تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ»* بخواند برای روحم،
که یکی باشد و با «آیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا»**ش خستگی روحم را تسلا دهد ...
اصلا فکر کنم که همۀ این زنده کردنها از پس مردن ها، همۀ این سربرآورن ها و قد کشیدن ها از پس ِ فتادگی ها، همه اش را کلمه به کلمه، حرف به حرف، هجا به هجا برای خود ِ من گفته است...
یکی باشد و برای من ِ محتضرم قرآن بخواند...
****
می شود؟!
دوباره زنده کنی ام، حیات بدهی ام، نور بتابانی به زندگی ام.
می شود؟!
حساب ِ قلبی که خون ِ درون ِ رگ و پی اش «حسین، حسین» می کند، از «کَمن مَثله فِی الظّلمات لَیسَ بِخارجٍ مِنها»*** ات جدا کنی و چراغ بگیری بر کرختی ِ دیجورش.
می شود؟!
...
* الرحمن/78
** یس/ 33
*** أو مَن کان مَیتا فَاحییناه
َ جَعلنا له نوراً یَمشی به فی النّاس
کَمن مَثله فِی الظّلمات لَیسَ بِخارجٍ مِنها. (انعام/122)
+ دلم برهوتی عطش زده شده است! این ماهی ِ دور مانده از آب، خسته از بالا و پایین پریدن های مدام، دلش عجیب باران می خواهد؛ دیریست تشنه است. دل بسته است به «یا من ارجوه لکل خیر»های رجبیه اش ...
++ از دست میدهید اگر نخوانیدش (+)
أعودنا و الحمدلله رب العالمین