این یادداشت(های تکه تکه) صرفاً برای ثبت در حافظۀ سیاسی ِ صفر و یکهایم است.
* در انتهای یادداشت، کاندیدای اصلحم را مشخص کرده ام.
* درباب 24 خرداد 92 هم، ذیل همین یادداشت، نکاتی را نوشته ام
این یادداشت(های تکه تکه) صرفاً برای ثبت در حافظۀ سیاسی ِ صفر و یکهایم است.
* در انتهای یادداشت، کاندیدای اصلحم را مشخص کرده ام.
* درباب 24 خرداد 92 هم، ذیل همین یادداشت، نکاتی را نوشته ام
امام آمده بود تا «عصر امام خمینی» در وانفسای دیجور قدرت و ظلمت و استکبار، در یلدای دلخستگیهای ظلم و جور، به سپیدی فرداهایی آمدنی و ماندنی بیانجامد.
امام فراتر از یک نام و یک شخصیت حقیقی، مردی از قبیلۀ انبیا بود که ردای نبی بر تن، آمد و یک تنه قُرق های استکبار را نه فقط از قطعه ای خاک، که از روح ِ آدمیان زدود و پیامبرگونه مصداقی از نباء عظیم را رقم زد و از شریعۀ اندیشۀ الهیاش روح های عطشناک از قحطی غیرت و حمیّت را سیراب کرد1 و چراغی روشن2 بر دستان ِ خیزش آنتی امپریالیسم جهانی شد.
آری؛ «روح الله، حقیقتاً تجلّی روح ِ خدا بود در کالبد ِ انسان معاصر برای عصر ِ انسان محور ِ حاضر» (+) و ما چگونه تاب آوردیم بعد ِ نبودنش، بودن را؟! افسوس که «او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین»...
انگار کن واژه های آقا سید مرتضای آوینی بر تنگی ِ 24 سالۀ دلهامان و بر این داغ ِ بی تسلای ِ مانده بر پیشانی دنیا و دنیازدگیمان، کمی مرهم شود ...
***
«داغ های همه تاریخ را ما به یکباره دیدیم، چرا که ما امت آخرالزمانیم، و خمینی، این ماه بنی هاشم، میراث دار همه صاحبان عهد بود در شب یلدای تاریخ. در عصر ادبار عقل و فلک زدگی بشر، در زمانه غربت حق، در عصری که دیگر هیچ پیامبری مبعوث نمی شد و هیچ منذری نمی آمد خمینی میراث دار همه انبیا و اسباط ایشان بود و داغ او بر دل ما ، داغ همه اعصار، داغی بی تسلی.
ما را این گمان نبود هرگز که بی او بمانیم. آخر او آیتی بود که «ثقلین» را در وجود خود معنا می کرد، همه «ماتَرَک رسول الله» را، و ما می دانستیم که زمین و زمان می گردند تا انسان هایی چون او، هر هزار سال یکی، پای به دنیای گذارند.
[...] در این پهنه بی منتهایی که عقل راه به جایی نمی برد. دریاها و زمین و آسمان و ماه و خورشید بر جای ماندند تا مقصود خمینی(ره) محقق شود، آن سان که بعد از رحلت آخرین فرستاده خدا نیز دور فلک بر جای ماند تا حقیقت وجود او را در جهان تحقق بخشد. انسان هایی چون او که یک فرد نیستند، یک امت اند و یک تاریخ.
کوران روزحشر در اینجا نیز کورند که «من کان هذه اعمی فهو فی الاخراعمی» را نمی بینند. آنان از کجا بدانند که کدام امر عظیم واقع شده است؟
[...] امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم. با داغ جراحتی سخت بر دل و باری سنگین بر دوش.
[...] اکنون، این ماییم و امانت او. دست بیعت از آستین اخلاص برآریم و در کف فرزند و برادرش و تلمیذ مدرسه اش بگذاریم...»
اگر حوصله تان کشید، مقاله کامل را اینجا بخوانید.
1 و 2. وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا * وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا (آیات 13 و 14 سوره نبأ) (تأویلی ذوقی است از این آیات!)
از یک جایی به بعد
ــ که دیر و دور نیست ــ
همه خیالهای شیرین ِ با تو بودنم
همه این مجاز ِ ریخته بر لحظههایم
همه این با تو بودنها
با تو گفتنها
با تو خندیدنها
با تو بارانی شدنها
همۀ این بی تو، با تو بودنها
از هر حقیقتی، حقیقیتر میشود ...
+ تا کی شود قرین حقیقت، مَجاز من؟!
* بهانهاش یک نوت بود. همین!
چشمهایم سرخ
واژه ها هم.
تو فکر کن رنگ ِ عشق است
دویده در نگاهم
ریخته بر واژه هایم!
کاش نفهمی
کلماتم
لخته لخته خون بالا می آورند
و از چشمانم
قطره قطره خون می چکد ...