رو به «راه» ...
جمعه, ۸ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۰۸ ق.ظ
اصلش این است
رو به «راه» که باشی
پاها که تاول زد
تاول ها که سر باز کرد
که زخم شد،
زخمهایت که سوخت
در لابه لای عاشقی خون و زخم
«رو به راه» ات می کند،
بی سر
و
بی سامان ...
این تکه دل ِ بارانی ام را گذاشته ام لا به لای اثات میان چمدانش؛ که ببرد آستان بوسی مولای نجف، که از نجف تا کربلا، پا به پای زائرش، پیاده برود این راه ِ عاشقی را؛ که این خون ِ درون رگ و پی اش، هروله کند بین حرم ارباب عشق و ارباب ادب را.
و اینک من در هیاهوی دنیا، مانده ام بی دل.
که یاد ِ رویایی ترین زمین ِ آسمانی ام، دل نداشته ام را تنگ تر و بی تاب تر می کند.
نشسته ام به بغض و اشک و آه ...
14صفر 1434
۹۱/۱۰/۰۸