علی اصغرها نمرده اند هنوز...
سپاه عمر سعد هنوز در کربلای بحرین، تیغ ِ کین می کشند بر اصغرها و اکبرها و قاسمها...
دامن رقیه ها، آتش گرفته است از دونمایگی این سپاه ِ یزید...
خط رنجِ بر چهره دارند، لیلاهای ِ داغ علی اصغر و علی اکبر دیده...
و زینبهای بحرین، هنوز خود را سپر ِ سیلی ِ اشقیا می کنند بر پیکر نحیف ِ سکینه ها...
صدای بازیهای کودکان بحرین در میان ازدحام صدای تیرها گم شده است... خاموش حتی. خط غم بر صورت دارند کودکانی که کودکی آرزو میکنند... سندش درد یتیمی است ... گوش کن، فریاد «وا ابتا» از میانه سکوت تب دارشان شنیده می شود...
حرمله هنوز تیر سه شعبه اش را هدیه گلوی ِ «اصغرها» می کند... اما نمیداند علی اصغرها زنده اند هنوز. و مادرها بر سر گهوارههاشان « وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» می خوانند...
شما سپاه ِ آل خلیفه بترسید، بترسید از خون ِ «ساجده» و ساجده ها... بترسید که ساجده ها زنده اند و فریاد مظلومیت از حنجره زمان چه نیک به گوش می رسد. اما شما گوشهایتان را محکم گرفته اید که نشنوید این صدای رسای «هل من ناصر...» زمان را... و چشم ها را بسته اید تا نبینید خون ِ بر زمین ریختۀ مظلومیت را...و این مُهر ِ « خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ» که بر سینه دارید، تحقق وعده خداست که «وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ»
این روزها که خون ِ ساجده ها و علی اصغرها ی بحرین بر زمین ریخته می شود چرا فریاد ِ وا «حقوق بشر» از حلقوم دیده بان ِ خوا ب ِ حقوق بشر به گوش نمی رسد... پس چرا نمی شنوند این فریاد ِ بلند ِ مظلومیت را از حنجره زمان...
صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ جناب دیدهبان حقوق بشر و متاسفانه لاَ یَرْجِعُونَ
پ.ن: "ساجده فیصل جواد" نوزاد پنج روزه بحرینی دیروز در حالی به واسطه استنشاق گاز اشکاور شلیک شده به داخل منزلشان به شهادت رسید که هنوز گواهی تولد برای وی صادر نشده بود.