بگذار پرپر شوم من برای تو
جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۱، ۱۲:۲۶ ق.ظ
نخواه جوانی ام این طور بگذرد
بگذار برای حسین
پیر
نه؛
پر پر شود ...
+ دلم روضه می خواهد؛ بنشینم گوشه حسینیه، بی آنکه بغض هایم شرم فرو ریختن داشته باشند، بشکنم.
محرم، چقدر غریب جاری شد در ثانیه های راکدم! بزرگی این غربت، نه در دلم جای می گیرد و نه از چشمانم جاری می شود. مبهوت و ساکت با چشمانی که اینقدر بغضشان را فروخورده اند که به کبودی می زنند، جسم بی رقم را سپرده ام به دست محرم ...
عاقبت اشک هایم را ختم به حسین کن!
۹۱/۰۸/۲۶