مرثیــه ای برای تو ...
زندگی
آرام آرام،
جاری است
ـ در بستر ِ یاد ِ تو ـ
قطره قطره
می چکد
از دو چشمانم...
+ بعضی ها هستند که هیچ گاه از خاطره ها نمی روند ... فراموش ناشدنی اند! این بعضی ها اینقدر در بودنهایت فرو می روند و عمیق می شوند، آنقدر وجودشان، هستی می شود برای تو، که وقتی می روند، انگار تکه ای از تو، اصلا انگار همۀ تو را با خود می برند... و دیگر هیچ نمی ماند از این «منِ» سرگشته و حیران...
+ آمده بودم اینجا مرثیه ای بنویسم برای بی نشانی که در پس ِ این بی نشانی اش، چقدر نام آشنا بود و چقدر نزدیک ... آمده بودم اینجا مرثیه بنویسم برای رفتن ِ این گمنامِ غریب، اما سکوت میکنم، مبادا که ترک بردارد چینی ِ نازکِ گمنامی شان ... و باز با سنگ ِ سکوت در خودم می شکنم ...
+اینجا، نه در لا به لای همین صفر و یک ها، نه زیر سقف این خانۀ مجازی حرفهایم، که در تمام بودنم، عطر یاد تو عجیب پیچیده است...