انقلاب ربیعـی، انقلابی دفعـــی
طبیعت بهار، طبیعت کودکی و نوجوانی است و همچنان که همه کودکان تن به پختگی و پیری و سپس مرگ میسپارند، طبیعت نیز ناگزیر است از آنکه تابستان و پاییز و سپس زمستان را بپذیرد. صدها هزار سال است که چنین بوده است و چرا باید اکنون که دور ما رسیده، این نظام همیشگی تغییر و تبدیل پذیرد؟ از بهار تا زمستان تحول طبیعت تدریجی و متداوم است، اما حدوث بهار پس از مرگ زمستانی طبیعت، انقلابی دفعی است و نا منتظر.
بگذریم از آنکه ما گرفتاران جهان عادات، دیگر چشم تماشای راز نداریم و در عالم بیرون از خویش آنگونه می نگریم که روح عافیت طلبی و تمتع اقتضا دارد. چنین است که انقلاب شگفت انگیز بهاری، دیگر حتی شگفتی ما را نیز بر نمیانگیزد، چه برسد به آنکه نشانهای تاویلی باشد برای تقرب به حقیقت وجود، آن سان که در کلام الهی و گفتار بزرگان می توان یافت که انقلاب ربیعی را حجتی بر رستاخیز پس از مرگ دانستهاند. بیتردید چنین است، اگر چه در روزگار ما «مرگ آگاهی» را عارضهای روانی میشمارند که بشر را از نرمالیته یا سلامت روانی دور میدارد. اگر چشم سر داشتیم، در هر نهالی که سبزه میزد و در هر جوانهای که میرویید و در هر شکوفه ای که میشکفت، ذکری از آن روز مییافتیم که بذر اجساد ما در گورها خواهد شکافت و ناگاه سر از قبرها بر خواهیم داشت و چشم به جهانی دیگر خواهیم گشود. تکرار از آنجا لازم میآید که ذات این عالم عین فناست. خلقت چون قلبی که میتپد تجدید میشود و خون حیات را در رگهای عالم وجود میدواند. این قلب تپنده در کجاست و چرا میتپد؟
مراد ما جواب گفتن به این پرسش نبوده است و اگر نه، شاید هیچ پرسشی از این مهمتر در عالم وجود نداشته باشد. بهار روزی نوین است و رستاخیز پس از مرگ نوروزی دیگر.
+ بخشی از کتاب آغازی بر یک پایان ِ آقا مرتضای آوینی