و گفت:
وَ تَبَتَّلْ إلَیهِ تَبتیلاً (مزمل/8)
نه که دل ببُری، نه؛ که دل بکَنی از همه
دل کندن، سخت تر از دل بریدن است ...
***
دلم دیگر به دل ت نیست
نه که بریده باشد
نه؛
کنده ام
دلم را
از دلت ...
دل ِ بریده اصلش این است که تمیز است، صاف و صیقلی است، گوشه و کناره ندارد که روح را بخراشد، کوچک و حساس شده، ملتهب شده اما اصلش این است که تمیز است، باز هم می شود دل ببندد و دل ببرد ...
اما دل ِ کنده شده، رگ و پی و عضله اش از بین رفته، کوچک شده، حساس شده، ملتهب شده اما اصلش این است که دیگر قابل استفاده نیست. دیگر نه دل می بندد و نه دل می بُرد... از شکل افتاده(ام) ...
وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار می خواهد مگر؟
مهدی مظاهری
۲ نظر
۰۴ مهر ۹۳ ، ۱۹:۴۸